بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۲۹۰ مطلب با موضوع «دختر دیوانه» ثبت شده است.

مصائب ما و آرایشگر‌ها

۱۳ تیر ۹۷ ، ۱۹:۴۱
نویسنده : کازی وه

+چرا ابروهام انقدر نازک شده؟

- عزیزم شما ابروهات کم پشته توش خالیه. من فقط دورشو تمیز کردم.

+پس چرا دمش رو کوتاه کردی؟

- مده بابا. خیلی شیک شدی که.

+ من که گفتم فقط یکم تمیز و مرتبش کن این چیه؟

- خانم پاشو برو وقت من رو نگیر

شما بگید این درسته آخه

۱۱ تیر ۹۷ ، ۲۲:۵۶
نویسنده : کازی وه

امروز خودکاری که ۱۰۰ بار انداختم توی سطل آشغال رو برای ۱۰۱امین بار روی میزم دیدم. خونه‌مون جن و پری نداره. مامان معتقده من هنوز کاملاً از جوهر این خودکار استفاده نکردم و لابد اون ۱۰۰ بار هم درست تشخیص ندادم که ایشون لایق دور انداختن هستند. دیگه نمی‌دونم با این خودکار و همه وسایلی که تو این ۲۲ سال دور انداختم و مامان نجاتشون داده چی‌ کار کنم :-؟

۲

۳۱ خرداد ۹۷ ، ۲۳:۴۰
نویسنده : کازی وه

مهمترین بازی را تو به خودت باختی.

دمپایی را غلاف کنید

۹ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۱۵
نویسنده : کازی وه

ترس از هر چیزی را تجربه کرده بودیم الا ترس از دمپایی که به مبارکی به این مرتبه والا هم رسیدیم. اینطوریه که شب‌ها دمپایی‌هات را هفت تا سوراخ قایم می‌کنی مبادا در تاریکی گیر کنی بهشان و این پات به اون یکی پات بگوید گوه بخور و...

نون

۱ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۲۳
نویسنده : کازی وه

دلش نوشتن می‌خواهد. پست‌های طولانی. حرف زدن از کارهایی که کرده، آدم‌هایی که دیده و روزهایی که از سر گذرانده. نوشتن از فیلم‌هایی که درگیرش کرده‌اند و کتاب‌هایی که غرقشان شده و گذر زمان طاقت فرسا در اتوبوس و ماشین و جاده را نفهمیده. دلش کامنت نوشتن و کامنت خواندن می‌خواهد. دلش نوشتن می‌خواهد نه هیچ چیز دیگری... نه هیچ چیز دیگری... نه هیچ چیز دیگری (اکوی صدا) هاهاهاهااا

چطور خودمان را دلداری بدیم؟

۲۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۱:۲۷
نویسنده : کازی وه

جاذبه ماست بهبهان از اون پسر خوشتیپ بالا بلنده که امروز بهش گفتم یکبار باید وقت بذاریم راجع به کارگاه‌های تابستان صحبت کنیم و گفت من این ترم فارغ می‌شم، بیشتره. خیلی هم بیشتره. اووووم چه ماستی!

از نشانه‌های بلوغ

۲۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۲۳:۲۷
نویسنده : کازی وه

شما بگی "نمی‌تونمم" ما ازت قبول می‌کنیم نیازی نیست با گند زدن به کار و زندگی مردم و بالا آوردن فاضلاب روی پروژه‌های کاری، ناتوانیتو اثبات کنی.

سکوت مایه مسرت ماست

۲۱ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۲۶
نویسنده : کازی وه

چراغ‌ها را خاموش می‌کنم. می‌روم لای رختخواب خنک و دریا دلم. خودم را تا آنجا که می‌شود می‌کشم. دست‌هام را می‌گذارم بالای سرم. احساسات؟ خاموش. افکار؟ خاموش. خاطرات؟ خاموش. آینده نگری؟ خاموش. من چقدر خوشبحالم است که می‌توانم یک خواب راحت را در آخر یک هفته پرماجرا داشته باشم پس دکمه خاموشی خودم را هم می‌زنم.

پله منفی ۱۲۹

۱۶ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۸:۳۰
نویسنده : کازی وه

خودمو مجبور می‌کنم از فعالیت‌هام لذت ببرم. مثل کسی که داره بالا میاره اما چلوکباب با پیاز می‌خوره.

مشکلات من، والدین و دیگران

۱۲ ارديبهشت ۹۷ ، ۱۳:۴۱
نویسنده : کازی وه

دیروز مسئولیت آدم ۱۶ ساله‌ای رو بهم سپردند. شب اومد و گفت می‌خواد برای دو تا کار ضروری بره بیرون. منم توصیه‌های مزخرف همیشگی که گوش هر دومون ازش پره رو طوطی‌وار بهش کردم و گقتم برو. سالم، خوشتیپ و با سرعت رفت و سالم و خوشتیپ با همون سرعت و شنگول برگشت. 

 والدین فوق حساسش به من گفتند هر جا خواست بره باهاش برو و من نرفتم. این یعنی قصور کردم؟ و اگه می‌گفتم نرو و بشین سرجات حق تصمیم گیریش رو نادیده نمی‌گرفتم؟ بهش احساس سرکوب شدن خواسته‌هاش رو به دلایلی که نه من متوجهشونم و نه خودش نمی‌دادم؟ جای اون شادی بهش خشم نمی‌دادم؟ 

جدا از وضعیت جامعه، بحث فرهنگی و نقش‌های سنتی و تحمیلی، پدر و مادر چقدر حق دارن برای آدم ۱۶ ساله تصمیم گیری کنند و در غیاب خودشون تصمیم گیری رو به عهده فرد سوم بذارن؟ و شخص سوم مجازه تا نقش خودش رو از یه نگهبان به یه ناظر و فرد کمکی تغییر بده؟ یا اصلا سختگیر از والدین باشه و بخاطر مسئولیتی که بهش دادن و ممکنه شاید اتفاقی برای یه آدم ۱۶ ساله بیفته و بابتش بازخواست بشه، چقدر حق داره که 24/7 اون آدم رو بپاد، حبسش کنه و هر جا خواست بره دنبالش را بیفته؟

من اشتباه کردم؟ والدین اشتباه کردن؟ آدم اشتباه می‌کنه؟چی؟