بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۵ مطلب در دی ۱۳۹۷ ثبت شده است.

تر

۲۳ دی ۹۷ ، ۲۳:۲۳
نویسنده : کازی وه

آدم هیچوقت نمی‌فهمد تغییرات فیزیولوژیکی که بواسطه پریود شدن رخ می‌دهد تا چه حد در احساس دلتنگی و غم و غصه‌اش نقش داشته. همه فرمول‌ها و معادلات و پارامترها در بازی بین دلتنگی و دوری در زمین پریودی رنگ می‌بازند. همه بازنده‌اند. تماشاچیان های های گریه میکنن و بازیکن‌ها از شدت اندوه فشرده‌اند. به خودت میایی که پاهات را زدی به بخاری و در آرزوی بغل بابا، مامان و برادر و خواهرت غرق شده. هیچ کس نجاتت نمی‌دهد. نجات دهنده پای بخاری ذوب شده است.

لحظه

۱۵ دی ۹۷ ، ۱۸:۴۵
نویسنده : کازی وه

درست همین‌ جایی که وایسادم. همین جا سخت‌ترین بخش این قصه است. ساختن و به دست آوردن چیزی که خاک سردی بشه روی جنازه از دست رفته‌ها، نتونستن‌ها، نشدن‌ها، ناممکن‌ها. اینجایی که نه دیگه پشت سرت رو می‌خوای و نه می‌تونی حدس بزنی در آینده چقدر ممکنه خوشحال یا غمگین‌تر باشی. هر لحظه احتمال زدن زیر همه چیز، زانوی غم بغل گرفتن و افسردگی کردن هست. اما این تو نیستی. این تو نمی‌خوای باشی. باید ادامه بدی. تمرین بی‌توجهی به نداهای گذشته و سُرو*ی از کف رفته‌ها رو کنی. لحظه‌ای که علی‌رغم مرگ پروانه‌های توی دلت می‌خوای یه بار دیگه همه چیز رو امتحان کنی. از اول. از سر. از دوباره.

*سُرو: آواز غمگینی که لرها در حال شیون می‌خوانند.

دختر باید

۱۲ دی ۹۷ ، ۱۷:۲۷
نویسنده : کازی وه

دختر باید علاوه بر اینکه سنگین باشه، تو کوچه و خیابون بلند بلند حرف نزنه و هرهر و کرکر راه نندازه، دیرتر از ۱۰ برنگرده خونه، لباسای باز و کوتاه و راحت و هر چی خوشش اومده نپوشه، با فراغ بال تو کوچه‌ها و خیابون‌های شهر قدم نزنه، تنهایی پارک و سینما نره، رژ قرمز نزنه چون واویلاست، اگه کسی دستمالیش کرد سکوت کنه و... دختر باید حواسش باشه وقتی میخواد از این سر شهر بره اون سر شهر، ونی رو انتخاب کنه که پنجره‌هاش بزرگ باشن. که اگه لازم شد خودش رو پرت کنه بیرون تو بدنه ماشین، گیر نکنه.

چه کسی معجون مرا خورد؟

۱۱ دی ۹۷ ، ۱۸:۳۰
نویسنده : کازی وه

جادویش را از دست داده. کمک کردن به دیگران و دیدن موفقیت دیگران را می گویم. لذتش، انرژی‌اش، امیدی که بهم می‌داد. همه‌اش نیست و نابود شده. آخرین سنگر و پناهگاهم برای روزهایی که دیگر نمی‌توانستم را هم از دست دادم. حالا همه چیز جز مسئولیت آدم‌هایی که مجبوری هوایشان را داشته باشی تا از ک*ن خودشان را آویزان نکنند، چیزی نیست. این دنیا که به هیچ دردی نمی‌خورد، پس چرا انقدر به ادامه دادن و زندگی کردن مصری زن؟ چرا؟

تنها چیزی که میدونم

۷ دی ۹۷ ، ۰۰:۳۳
نویسنده : کازی وه

اینه که دیگه هیچ کجا امن و امان نیست. به جز همین جا. همین کنج وبلاگ.