بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۲ مطلب در مهر ۱۳۹۹ ثبت شده است.

زندگی با چشمان نیمه‌باز

۲۸ مهر ۹۹ ، ۲۱:۱۱
نویسنده : کازی وه

بدون خیالپردازی زندگی کردن کمی برایم عجیب است. منی که از وقتی خودم را شناختم نه‌ تنها روز و شب در حال رویابافتن بلکه کلاً در دنیا(های) دیگری زندگی می‌کردم از وقتی ذهنم را تمام و کمال روی حضور داشتن متمرکز کرده‌ام، احساس آدم فضایی‌بودن می‌کنم. جای خیال‌کردن شدیداً خالی است اما دوست دارم این لذت را به‌ تجربه‌ ذهنی متمرکز و حاضر بفروشم. حتی اگر هزینه‌اش احساس خالی بودن باشد. واقعاً خسته نباشم با این هزینه‌های سنگین و کمرشکن! 

امروز با خودم فکر کردم واقعا انگار هیچ چیز از آینده سرم نمی‌شود. مثلاً نمی‌دانم اگر شش ماه دیگر به چیزی که برایش تلاش می‌کنم برسم چه‌ واکنشی نشان می‌دهم و قدم بعدی چیست. فقط می‌دانم وقتی آن روز رسید یک فکری برایش می‌کنم. خودم را درگیر جزئیات بی‌اهمیت نمی‌کنم. مثل هر تغییر دیگری یک‌شبه اتفاق نیفتاد. ضربه‌ها زده شد تا شیشه عمر این عادت شکست. یکی از این ضربه‌ها زمانی زده شد که تصمیم گرفتم وقتی هنوز نزدیک موعد یک کار نیستم برایش تصمیم نگیرم یا به‌ عبارتی موقعیت‌های مختلف و بعضاً منفی را نشخوار نکنم. ماجرایش را در تمرکز روی اولویت‌ها و جلوگیری از استفراغ فکری نوشتم. 

اما گاهی گم می‌شوم. یک خود جدیدی هست که نمی‌شناسمش یا شاید یک خودی که سال‌ها پشت پرده نمایش باشکوه خیالپردازی قایم شده بود. یعنی من آنقدر سرگرم تماشای فیلم‌های ساخته خودم بودم که فراموشش کردم. حالا که پروژکتور خاموش است و سینما خلوت، سایه‌اش از پشت پرده پیداست. چشم‌هاش را حس می‌کنم و صدای قورت دادن آب گلوش مثل سنگی که در چاه می‌افتد در سرم طنین‌انداز می‌شود. غریبه است. من این شکلی نیستم یا شاید هم هستم. باید از روی صندلی سینما بلند شوم، پله‌های سن را بالا بروم و پشت پرده را نگاه کنم. به وقتش!

عنوان نداریم

۷ مهر ۹۹ ، ۱۸:۲۸
نویسنده : کازی وه

از وقتی دختر عموم در غربت با یک تکه سیب خفه شد و مرد، هر بار که یک چیزی توی گلوی ما می‌پرد، وحشت در چشم‌های بابام که انگار یک سرنوشت سمیه‌وار برای  فرد طعمه خوراکی متصور است، دل آدم را به درد می‌آورد.