اورهان پاموک میگوید: 《ما بوسه بر لب را از پدر و مادرمان یاد نمیگیریم. ما این را مدیون سینما هستیم.》
دارم به فیلمهایی که بعد از تماشایشان بوسههایم بهتر شدند فکر میکنم.
* Love 2015 - gaspar noe
Double life of Veronique 1991 - kieslowski
اورهان پاموک میگوید: 《ما بوسه بر لب را از پدر و مادرمان یاد نمیگیریم. ما این را مدیون سینما هستیم.》
دارم به فیلمهایی که بعد از تماشایشان بوسههایم بهتر شدند فکر میکنم.
* Love 2015 - gaspar noe
Double life of Veronique 1991 - kieslowski
امروز اولین روز تمرین صبر با آشپزی بود. هیچوقت آشپزی رو دوست نداشتم. شاید چون خیلی حوصله میخواد و بیشتر وقتها مجبوری منتظر بمونی تا آب جوش بیاد، گوشت بپزه، روغن داغ بشه، برنج خیس بخوره و... یک کار بیوقفه نیست و با این وجود حتی نمیشه تو نت چرخید یا کتاب خوند و فیلم دید. چون ممکنه حواست پرت بشه و واویلا... من یک دورهای مدیتیشن کردم و بعد از چند وقت دیگه نتونستم برای پنج دقیقه هم که شده باسن مبارک رو بذارم زمین و نفس بکشم و سکوت کنم و بذارم افکار بیان، برن و به هیچ کجا نرسن. بعد حس کردم خیلی عجول شدم. میخوام همه چیز تند و تند بگذره و من به تهش برسم. مسیری که برای زندگیم انتخاب کردم، راه یادگیری و مطالعه فقط با داشتن صبر ممکنه. اگه من نتونم صبر کنم که چهار پنج تا کتاب بخونم تا بتونم راجع به یک نظریه استنتاج خودم رو داشته باشم که کلاهم پس معرکه است. گفتیم چه کنیم، چه نکنیم بیا از آشپزی شروع کنیم. با یک تیر سه تا نشون. مدیتیشن، تمرین صبر و یادگرفتن آشپزی!
من دنبال دفترهای زشت با جلدهای زمخت و تیره که کاغذهای کاهی دارند میگردم. دوستم میگوید وقتی روی این کاغذها مینویسی انگار داری کلماتت را میاندازی توی فاضلاب. مکث میکنم. سالنامه جلد آبی زهوار در رفتهام را ورق میزنم و میگویم: عوضش امنیتشان حفظ میشود! کی حاضر است دست در فاضلاب کند برای یک مشت داستان و هیجانات و تخیلات چرکنویس شده؟
این ترم ۶ واحد ناقابل افتادم. و جالب اینجاست که تنها ترمی بود که انتظار افتادن نداشتم و اولین ترمی بود که رفتم امتحان دادم و افتادم! موقعیت عجیبی است. اول ناراحتم که ممکن است بخاطر ۶ واحد، یک ترم اضافه بخورم. بعد ناراحتم که چرا قدرت تف انداختن در صورت استاد را ندارم؟ بعدتر ناراحتم که چرا آن یکی درس که امتحان خوبی دادم را استاد فقط به خاطر غیبتهایم بهم ۸ داد؟ و دست آخر خوشحالم که بعد از این همه سال بالاخره برای یک چیزی به غیر افسردگی و مشکلات درونیام غصه میخورم!
- هر کاری دوست داری انجام بده
- آن وقت ممکن است گم شوم
- پس هر کاری دوست داری انجام بده، بیپروایی کن اما به موقعش مراقب خودت باش
- زیاده روی من را از خودم غافل میکند
-بیپروایی زیاده روی است؟
-بازی کلمات است؟
- فقط میگویم باید قدرت بس کردن و متوقف کردن خودت را داشته باشی
- سخت است
- همیشه میشود ایستاد
- همیشه نمیشود کار درست را کرد. نه به موقع!
- مهم این است که همیشه میشود. هر چند دیر یا زود!
- از بیراهه برگشتن به مسیر اصلی آزار دهنده است.
- یک تجربه جدید
- با پوستهای مشابه! منزجرم میکند.
- منزجر یعنی چه؟
- یعنی با حضور کسی شاد شوی که به دلیل وجودت آن جا را ترک میکند.
- حرفهای فلسفی همیشگی؟
- باید یاد بگیرم از خودم مراقبت کنم.
- همیشه این کار را کردهای. همیشه!
- آدم همیشه خودش را دارد.
- همیشه.
نامربوط اما غیرمستقیم وقتی جلوی آینه به کبودی زیر گلویم که به زردی میزد دست کشیدم. موهایم را کنار زدم یکی دیگر هم پشت گوشم بود. روی بازویم، زیر سینهام، روی شکمم. برای اولین بار در زندگیام از مورد علاقه و توجه واقع شدن بیزارم.