اینکه نمیتونم همون راهکارهای قبلی رو در مقابل مشکلات جدید به کار ببرم. اینکه دوباره باید از اول شروع کنم به یادگرفتن و شناختن و خوندن و پوست انداختن اما وقت کافی نمیذارم.
دیشب حالم گرفته بود. دست کردم ته کمدم و سه تا قرص همیشگی رو بالا انداختم. تا امروز عصر یک سره خوابیدم. روز تعطلیم از بین رفت اما ناراحت نبودم. هم میشه گفت عادت کردم و هم میشه گفت با تمرینهایی که هر روز میکنم الان دیگه متوجه شدم این حال بد هر وقت دلش میخواد میتونه بیاد و مثل یه فیل بشینه روی کلهم و نذاره نفس بکشم اما چارهای نیست. تحمل میکنم تا هر وقت که کونش رو از روم برداره و دوباره به زندگی برمیگردم. یه بخشی از بهبود افسردگی، پذیرش سیر افسردگیه. برمیگرده، میشینه روت، میره پی کارش و تو مفید ترین کاری که میتونی بکنی اینه که بگیری بخوابی، یه فیلم ببینی (با اینکه خیلی وقتها آدم حوصله اینم نداره) یا غذایی بخوری. اما اصلا و ابدا نباید خودت رو به در و دیوار بکوبی و تقلا کنی. فقط بذار بره. همین.
امروز موقع ناهار خوردن فهمیدم که یه کوچولو پیشرفت کردم. یعنی وقتی طوفان زده میشم همه چی رو به هم ربط نمیدم یا دنبال یه سرنخ تو گذشته برای تحقیر و سرزنش خودم نمیگردم.
چگونه ممکن است یکسان نبودن معنی کلمات مشابه برای شما دردسر درست کند یا SMIN
داشتم فایلها و فیلمهای هاردم را سر و سامان میدادم که یادم به نوشته بالای صفحه اینستاگرامم افتاد. چند روز پیش تصمیم گرفتم بعد از سالها بیو ننوشتن و زیر بار اینجینیرینگ استیودنت و یه فروردینی مغرور بودن نرفتن تمام قوانین ننوشته بایوگرافی را زیر پا گذاشته و زرتی بنویسم "این صفحه خصوصی نیست اما شخصی چرا" و خب صفحه من همچنان پروتکت مانده. چون یک سری عکس خودمانی داریم و تعدادی بچه. و به علتفعالیت نه چندانم یک جورهایی آن قفلی که کلیدش را احتمالا دکتر حسون با مابقی کلیدهای سال ۹۲ قورت داده تا حدی خیال الکیام را الکلیتر راحت میکند (صدای خنده حضار از شوخیهای نگارنده و گوزیدن بچه).
اولند دلیلش شاید این بود که میخواستم دانش "یکسان نبودن معنی کلمات مشابهام" را به رخ در و همسایه و اهالی پیچ دار محل بکشانم. دومندش فکر کردم یک سری آدمها پروفایل تو را میبینند شعورشان میگوید این زن یک قفل زده دم پروفایلش یعنی دوری و دوستی؛ قرار نیست با هر کی کامنت و لایک و دایرکت رد و بدل کردید به خانهاش هم بروید و این طوری شاید تعدادی از آدمهایی که دوست داشتم عکسهای من را هم ببینند را از دست میدادم. سومندش این را نوشتم که اگر اتفاقی فردی از قشون "راجع به همه چیز نظر بده" وارد این صفحه شد بداند که همانطور که گفتهایم اینجا چاردیواری نیست، ما هم صاحب نظر نیستیم و روی چیزی تعصب نداریم اما هر چی مینویسیم و میگوییم و میگذاریم نظر ماست و چون صفحه ماس، واس ماس و بخاطر کسی قرار نیست تغییرش دهیم که خب باز هم میرسیم به همان موضع اولندش که بعضیها تفاوت خصوصی بودن و شخصی بودن چیزی را نمیدانند که ما این دوستان را ارجاعشان میدهیم به لغتنامه آنلاین واژه یاب (حالا نرید رفرنس بیارید که شخصی و خصوصی دقیقا هم معنیاند ها، ما منظورمان آن معنیهایی است که هم معنی نیست).
حالا این همه صغری کبری بافتم که چی؟ که اینکه با این چیزی که آن بالا نوشتم و تلاش کردم تا حد خیلی کمی دیگران بفهمند آن تو چه خبر است خودم با چه معیاری قرار است سره را از ناسره جدا کنم؟ مگر نه با اینکه این صفحه قفل است ولی یک جورهایی خصوصی نیست، پس چگونه امروز بچه دختر دایی بابام را که دو بار ریکوئست داده بود ایگنور کردم و داشتم میرفتم سمت بلاکیت که به خودم آمدم که کازی حالا یه غلطی کرد تو ببخش؟ معیارم دقیقاً چیست؟ آدمهایی که دورند و هر چی تو بگویی و آنها دو تا بگذارند رویش مهم نیست؟ آدمهایی که سالی یکبار، ماهی یکبار میبینیشان و ممکن است حرفی بزنند یا نظری بدهند که تو آمادگی پاسخ دادنش را نداری؟ هنوز موضعم مشخص نیست؟ یک چیزی نوشتم که نوشته باشم؟ نمیدانم درست. اما شبکههای اجتماعی روابط را از آنچه که بود پیچیدهتر میکنند و این تنها چیزی است که در این ماجراها ازش لذت میبرم.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
پیشنهاد میکنم این نقاشیها را ببینید و در کف خود خون بالا بیاورید.
حباب قیمت فعلی ارز نیست، حباب واقعی همین حال خوب و اعتماد به نفسیه که این مدلی بدستش میاری، چیزی که با کمی از دست دادنش یه من خوب نیستم بزرگ رو تجربه میکنی صحه میذاره بر این موضوع که راه رو اشتباه رفتی. چرا خودتو با همین لاغری و چاقی نمیتونی دوست داشته باشی؟! چرا بجای شکنجه شدن تو باشگاه اول نمیایی رو این موضوع کار کنی؟! چرا اونقدر خود باور نیستی که همسرت اجازه داره تو رو در این شرایط سخت قرار بده و بجای حمایت ازت ایراد بگیره؟! چرا همسری انتخاب نمیکنی که فهم تغیرات فیزیکی و روحی بارداری رو داشته باشه تا بجای زبان سرزنشگر، حمایتگری باشه که بتونی با کمکش این شرایط سخت و ویژه رو پشت سر بذاری؟!
بقیه این پست را در وبلاگ سجل بخوانید.
#ازدیگرون
+چرا ابروهام انقدر نازک شده؟
- عزیزم شما ابروهات کم پشته توش خالیه. من فقط دورشو تمیز کردم.
+پس چرا دمش رو کوتاه کردی؟
- مده بابا. خیلی شیک شدی که.
+ من که گفتم فقط یکم تمیز و مرتبش کن این چیه؟
- خانم پاشو برو وقت من رو نگیر
امروز خودکاری که ۱۰۰ بار انداختم توی سطل آشغال رو برای ۱۰۱امین بار روی میزم دیدم. خونهمون جن و پری نداره. مامان معتقده من هنوز کاملاً از جوهر این خودکار استفاده نکردم و لابد اون ۱۰۰ بار هم درست تشخیص ندادم که ایشون لایق دور انداختن هستند. دیگه نمیدونم با این خودکار و همه وسایلی که تو این ۲۲ سال دور انداختم و مامان نجاتشون داده چی کار کنم :-؟