بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «من و تو» ثبت شده است.

تقدیم به مرگ -۶

۱۶ دی ۹۵ ، ۰۰:۲۲
نویسنده : کازی وه

نمی‌فهمیدم چرا باید به ملاقاتش می‌رفتیم. مادربزرگ به سختی ما را می‌شناخت. مامان بهم می‌گفت: «پیشش می‌رویم تا تنها نباشد. حتماَ تو هم دوست داری.» نه، واقعیت نداشت. وقتی حالت بد است احساس شرم می‌کنی از اینکه دیگران تو را ببینند. و وقتی کسی دارد می‌میرد دلش می‌خواهد تنهایش بگذارند.

من و تو / نیکولو آمانیتی

سرزمین عقده ها و کله های پوک

۲ دی ۹۴ ، ۲۰:۲۸
نویسنده : کازی وه

میان منی که مانتو میپوشم و شال میزنم سرم و تویی که پوشیه میپوشی و چادر میزنی، وقتی هردویمان فحش میخوریم، فرقی نیست. بین منی که شال میزنم سرم و تویی که پوشیه میپوشی و جفتمان حسرت به دل دوچرخه سواری در خیابان های شهرمان هستیم هیچ فرقی نیست. من و تویی که آرزوی یک قدم زدن ساده در نیمه شب، خندیدن با صدای بلند، در تیررس نگاه های هرزه نبودن را شاید به گور ببریم. بین من و تویی که جفتمان دختریم و دلمان تماشای پرواز پرستوها را در غروب یک عصر پاییزی میخواهد؛ بدون انگشت اشاره ای که موهای رها شده من را و صورت پوشیده تورا نشانه میگیرند، ببین، بین ما هیچ فرقی نیست.بین منی که راه جهنم را نشانم میدهند و باورهایی از تو که خط و نشانشان میکشند، هیچ فرقی نیست.

ما هردویمان به یک اندازه ایم. مشکلِ ما چادر و مو و خدا و پیغمبر نیست. مشکل عقده ایست به اندازه یک کلوخ در گلوی مدعیان آزادی و کله ای پوک و تهی از هیچ که بر گردن مریدان بی چون و چرای باورها و هنجارهای خودساخته، سنگینی میکند. ما هردو به یک جرم متهمیم؛ جرم ما انتخاب است.