بر سر قبر من گریه نکنید
من آنجا نیستم
من آنجا نخوابیدهام
من بادی هستم که میوزم،
من الماسی در برفم که میدرخشم،
من نوری هستم در گندمزارها
من باران نرم پاییزم
هنگامی که در بامداد،
آرام بیدار میشوید روح من همچون کبوتری، آرام بال میگشاید
من ستارهای نورانی در شبم
بر سر قبر من گریه نکنید
من آنجا نیستم
من نمرده ام.
از سرودههای سرخپوستان