بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

از افسردگی بگو (۱۵)

۱۶ اسفند ۹۹ ، ۲۲:۱۰
نویسنده : کازی وه

تمام روز، تمام روز

رهاشده، رهاشده، چون لاشه‌ای برآب

به‌ سوی سهمناک‌ترین صخره پیش می‌رفتم

به سوی ژرف‌ترین غارهای دریایی

و گوشتخوارترین ماهیان

و مهره‌های نازک پشتم

از حس مرگ، تیر کشیدند

نمی‌توانستم، دیگر نمی‌توانستم

صدای پایم از انکار راه برمی‌خاست

و یأسم از صبوری روحم وسیع‌تر شده بود

و آن بهار و آن وهم سبزرنگ

که بر دریچه گذر داشت با دلم می‌گفت

«نگاه کن

تو هیچ‌گاه پیش نرفتی،

تو فرو رفتی.»

فروغ فرخزاد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی