از تجربیات رفع و رجوع اهمال کاریتان بگویید...آها...لطفا! (کمک)
عمهام زنگ زده که ما داریم میرویم پیش مامان و بابات تو هم جمع کن بیا! گفتم عمه، جان عمهات ولمان کن. من شهریور خیلی خوش گذراندم الان وقت کار کردن است. این دو سه تا کار را تحویل ندهم کوفت هم تا آخر ماه توی حسابم نمیماند. البته هیچ کدام را نگفتم. چون عمهام مثل بقیه من و زندگیم را جدی نمیگیرد و فکر میکند هنوز خیلی بچهام که از این زر زرهای کار دارم و سرم شلوغ است بکنم. احتمالا تقصیر قیافهام است. زیادی بیبی فیسم. یک خط چشمی، سایه پلنگی چیزی هم بلد نیستم بکشم یکم بزرگتر نشان داده شوم. البته موهایم را رنگ کردم اما افاقه نکرد. این روزها دست روی هر گروه سنی که بگذاری موهایشان را رنگ میکنند. احتمالا رنگ نکردن بهتر است. این طوری دیگران توهم میزنند که طرف به نوعی بلوغ فکری رسیده و بزرگتر از سنش میفهمد! خداییش پول هم ندارم. یعنی پول مفت ندارم بدهم آرایشگر که با دو تا قربونت برم عزیزم... این مدل خیلی به شما میادش...آفر ویژهمون این هستش... خرم کرده و پولهای نازنینم را که با خون انگشت در میآورم را دو دستی تقدیمش کنم. الله وکیلی خدمات آرایشی توی این مملکت خیلی گران است. تو بگو چی ارزان است؟ همان، همان هم گران است. بیخیال! خلاصه درخواست عمه را بکگراند چک نکرده ریجکت کردیم و نشستیم در آفیسمان (همان اتاق خفه و بو گندویی که نورگیر نیست) اما کو کارمند؟ کو آدم اهل کار؟ کو دلی که دل بدهد به کار؟ نسکافه تلخ و بدمزه و بدبویم را مینوشم و به این فکر میکنم مسیر بعدی جمع و جور کردن این اهمال کاریها و حواس پرتیها باشد. اما بلد نیستم. باید بروم چند تا مقاله بخوانم و از چند نفر خبره یا آماتور مشورت بگیرم. دنبال کشف اکسیر پروداکتیو (چه لغت زشتی!) شدن نیستم. فقط میخواهم بدانم چطور میتوانم به خودم یک کوچولو کمک کنم.
کسی تجربه دارد؟
میشود به من کمک کنید؟