دیروز ظهر، تیر گرما و برق آفتاب داشتم با فرزی و تیزی حرکت انگشتهام روی کلیدهای عابربانک حال میکردم و به خودم میگفتم ایول چه سریع! که کارتم خورده شد. کارتم نه، کارت بابام خورده شد. چرا؟ چون ۳ بار رمز اشتباهی زدم. چرا؟ چون مغرور تواناییهای ناچیزم شده بودم و داشتم قربان صدقه دست و پای بلورینم میرفتم. خلاصه که افتخار با مذاق بعضیها جور نیست. البته که مومن گناهکار فقط یکبار مجازات نمیشود بلکه شب توی رستوران هم کارتش را گم میکند و شستش هم خبر دار نمیشود. که کاملا به گوه خوری بیفتد و با عقوبت گناه آشنا شده و به راه راستی و درستی و به سمت نور ایمان هدایت شود.