بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

از بین حرف‌هایی که می‌زنیم

۲۲ فروردين ۹۷ ، ۰۱:۵۷
نویسنده : کازی وه

چشم‌هایم را می‌بندم. توی راه پله‌ام. بعضی پله‌ها شکسته و گاهی هر صد پله یک پاگرد دارد. بعضی جاها هیچ نرده‌ای نیست، گاه دیواری هم نیست. بعضی کاشی‌ها لق است و خیلی‌ها محکم و خوش ساخت و زیباست و سرم را که بالا بگیرم، چشم‌ها را که ریز کنم تابلو‌هایی هم آویزان دیوار هاست و گلدان‌هایی از شقایق وحشی و بنفشه آفریقایی و اقاقیا توی پاگردهاست. راه پله‌ای بزرگ که سر و تهش معلوم نیست. مارپیچ، طولانی و وهم انگیز.

چشم‌هایم را باز می‌کنم. توی راه پله‌ام. خبری از طبقه‌های زیرین و پله‌های قبلی نیست. اولین پله همینی است که رویش ایستاده‌ام و آخرین پله چهار قدم فاصله دارد. قدم اول، قدم دوم، قدم سوم، قدم چهارم. اولین پله همین پله چهارم است و آخری فقط ۳ تا بالاتر است. 

پی نوشت: بابت همه چیز شاهین :-*

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی