بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

مسافر کناری

۲۱ آبان ۹۶ ، ۱۱:۳۶
نویسنده : کازی وه

تا نشستم گفت شیشه را بده پایین بوی عطر اذیتم می‌کند. شیشه را دادم پایین و سکوت کردم. چند دقیقه بعد با موهایی سالسا کنان و گوشی نیمه کر گفتم میشه بدم بالا؟ به خدا این سزای کسی که عطر زده نیست. هیچی نگفت. چند دقیقه بعد یک آبنبات گذاشت روی کیفم. 

می‌خواستم بگویم می‌توانستیم دهان هم را سرویس کنیم اما ترجیح دادیم با اینکه اولین و آخرین دیدارمان است ساده بگیریم و آدم باشیم.

اما ترجیح دادید دهانتان را شیرین کنید!
نه راستش نه. نه انتخاب بود نه ترجیح نه هیچ چیز دیگه‌ای. روم اونور بود دیدم آبنبات روی کیفمه.
از اونجایی که میگن زمین گرده یا مثلا کوه به کون نمیرسه ولی آدم به آدم می رسه شایدم آخرین دیدار نباشه!!!!!!!!

این جلف بازیا مال انسان‌های معتقد است. ما کافران به ضرب المثل را بهره‌ای نیست.
بیشتر مسافرای کناری رو دوست ندارم. اذیت می‌کنن. انگار با همه‌ی توان میان تا راحت نباشی.
کم پیش اومده برام. اما درک می‌کنم چی میگی.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی