بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

نیاز مبرم...

۳۱ شهریور ۹۶ ، ۰۱:۴۸
نویسنده : کازی وه

نیاز مبرم به دویدن زیر باران و تنها موسیقی گوش دادن دارم. اما هندزفری‌ام خراب است و توی این بی‌صاحب آباد تا آبان و آذر، باران که هیچی تف و مف هم نمی‌بارد. جا دارد مثل مهتا (دختر شادی) انگشتم را له کنم* و با حرص بگویم: چون خدا بارون نبارونده!

*مهتا: مامان خدا تو آسموناس؟

مامان: خدا همه جا هست. تو قلبمون. تو گلای زیبا. تو صدای پرنده ها.

مهتا: یعنی خدا تو انگشت منم هست؟

مامان (با خنده): یه جورایی آره.

مهتا (در حال فشار دادن و له کردن انگشتش ): چون خدا برف نبارونده.

باران... حالا حالاها باید منتظرش باشیم...
:(
واسه ما یه چیکه زد و رفت! زمین هم خیس نشد:/
ان شاالله که بیاد.
چیکه فایده نداره. نه اینجور نمیشه!
باران هم دردم رو دوا نمیکنه. فقط مرگ :(
والا درد منم دوا نمیکنه فقط تسکین میده.
به این همه نباریدن عادت ندارم...
من به دوش اب سرد هم راضی ام....
ای جاااااااااااااااااااااااااااانم :))
خدا زیر گازشو کم کنه هم ما راضی‌یم. برف و بارون پیشکش
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی