احمد بادی به غبغب انداخت و گفت: به شیرین اندامهای خصوصی و مراقبت از خودش را یاد دادم و کلی درباره این موضوع که به چه کسانی میتواند اعتماد کند بحث کردیم. بعد ما گفتیم: خب شیرین خانم اندامهای خصوصیتون کجاست؟ انگار پدرش را فحش داده باشی، تمام عضلات صورتش را منقبض کرد و با خشم گفت: خودتون میگین خصوصی. یعنی خصوصیه. یعنی به شما چی ربط (!) داره که کجای من خصوصیه؟
اخمد باد غبغبش را همچنان حفظ کرده بود. پایان داستان.
دارم سعی میکنم یک وبلاگ 10 ساله رو زنده کنم، و دوباره بنویسم ... :-)