موهایم را که کوتاه میکردم غصه تا ۱۴۰۰ موهایم را کوتاه نمیکنم سمت چپ بالا را میخوردم. اما خب خلاص کردم خودم را از دلبستگیام. پیشنهاد میکنم یک بار امتحان کنید. از خرت و پرتهای ته کمدتان شروع کنید. طرههایی که دلباخته شانید را بزنید، رنگشان کنید. لباسی که بهتان میآید اما نمیپوشید را بدهید به دیگران. کتابهایتان را به این و آن قرض بدهید. بگذارید خش بیفتد روی میز تحریرتان و غصه ترکهای سر و صورت موبایلتان را نخورید. آدمها را (لعنتی حتی نوشتنش هم سخت است) آدمها را بگذارید بروند. وقتی به هیچ چیز احساس مالکیت نداشته باشی ترس آسیب دیدن و از دست رفتنش هم گریبانت را نمیگیرد. لابد این هم یک مرحله از زندگیست. بیرون انداختن کیسههای شن از کف بالن. سبک که شدی احتمالاً بلند هم میشوی. خلاصه موهایتان را کوتاه کنید. تا ۱۴۰۰ خیلی مانده. بلند میشوند.
منتظر اتفاقات خوب (حورا) |
۰۹ مرداد ۹۶ ساعت ۱۹:۴۹
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است
اینکه از دلبستگى هات، از همه اون چیز هایى برات عزیز بودند و شاید همچنان هستند ، همه چیز هایى که موقعى همه چیزت بودند دل بکنى یعنى قوى شدى..چیزى که گاهى فکر کردن بهش ترسناکه چون حالا اونقدرى قوى شدى که اگر یک بار اینکار رو کردى باز هم میتونى دل بکنى و رها بشى و رها کنى..