خب من خودم افسردگی گرفتم از خواندن پستهای وبلاگم و متوجه شدم به جز آن ساعتهایی که زیر پتوی دریا دلم خودم را به خواب زدهام این ور و آن ور در حال نالیدن و غر زدنم. خیلی رفتارم زشت و زننده است. قبول دارم. میتوانید اینجا فحش بگذارید که من دیگر از این آه و نالهها نکنم که بعدش که دوباره آه و نالهام گرفت هم غم نامهام را تایپ کنم و هم جواب فحشهای شما را با فحشهای زنندهتر و رکیکتر بدهم :دی
چون به هر حال زحمت کشیدین و وبلاگ رو به یه امیدی باز کردین دست خالی برتان نمیگردانم و مسخرگی پیشه میکنم. چند روز پیش خانه یک زوج از این تازه عروسی کردهها بودم. دیدم خیلی خوشحال و عاشق پیشه و لوس و بیمزه شدهاند گفتم یک حالی بهشان بدهم. به خانم گفتم شما توی خونه تقسیم کار دارید؟ به شوهرش نگاه کرد. به من نگاه کرد بعد به خانه و زندگیش نگاه کرد و گفت بله. مثلا ایشون جوراباشونو در میارن پرت میکنن من جمع میکنم. نمیشه که خودشون هم دربیارن و هم جمع بکنن. اصلا عادلانه نیست. بعدش هم دعوا شد. من هم برگشتم خانه. رفتم زیر پتوی دریا دلم و خودم را زدم به خواب.