ساعت ده یازده که فشار مثانه پر چشمهایم را باز میکند نور را مبینیم که از کنار پرده اتاقم به موازات دیوار خودش را میاندازد در بغل آینه و میگوید صبح بخیر. آخرین باری که جواب صبح بخیر کسی را دادم کی بود؟
ساعت ده یازده که فشار مثانه پر چشمهایم را باز میکند نور را مبینیم که از کنار پرده اتاقم به موازات دیوار خودش را میاندازد در بغل آینه و میگوید صبح بخیر. آخرین باری که جواب صبح بخیر کسی را دادم کی بود؟