گفتم از اونچه که فکر میکنی جذابترم. گفت خودمم همین فکرو میکنم. فقط کمی، خیلی یکم ها، خرده شیشه داری. مقدارش کمه ها فقط تکههاش درشته.
به پشت سرم که نگاه میکنم همه راه را خرده شیشه پوشانده. من در جهت خونهای جاری حرکت میکنم. دلم نمیخواهد بیدار شوم. بیدار میشوم و جلوی کولر میافتم. کابوس ترسناک شیرینم که هر شب تکرار میشود.
این پست مهشید:
http://mydeliriums.blog.ir/post/501