بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

در این حصار بشکن

۸ خرداد ۹۶ ، ۱۳:۴۰
نویسنده : کازی وه

می‌دویدم و می‌دویدم و می‌دویدم. همه زبان‌های دنیا را بلد بودم اما حرف هیچکس را متوجه نمی‌شدم. روی تپه بلندی، تپه خیلی خیلی بلندی نشستم و پاهام تا روی زمین می‌رسید. رو کردم به آدم‌ها، رو کردم به دریای رو‌به‌رو و رو کردم به آسمان فیروزه‌ای بالای سر شهری که سقف شیروانی خانه‌هایش سرخ و زرد و ارغوانی و قهوه‌ای بود. هیچ صدایی، هیچ کلمه‌ای، هیچ آوایی نبود که من بدانمش. همه چیز تازگی داشت. همه چیز یک شروع دوباره بود.

همهدچیز گنگ بود...
گنگ بودن خوبه. گنگ بودن دوست می‌دارم.
توضیح بیش‌تری میدی؟ :|
نه
چه تصویر سازی زیبا و چه قلم توانایی
جفتشان از شما متشکرند.
اگر انیمیشن سازی بلد بودم حتما به تصویر میکشیدمش ...
پیشنهاد جالبی بود :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی