سالهای سال با این مهمان، مهاجم، دوست، چرک، همنشین یا هر اسم دیگری که میتوان روی این مدل بیماریها گذاشت زندگی کردهام. بهم گفتند شاید یک روزی برسد که از این همه کنگر رودل کند و لنگرش را بیندازد توی چمدانش و برود که رفته باشد. شاید هم نرود. هیچوقت نرود. و درحالیکه نصف وجود من با دستی مشت شده بلند میگوید مرگ بر تو نیمی از وجود من غصه اگر یک روزی برود را میخورد. این طور است دیگر خواننده. بدن سالم مال کسی است که عقلش سالم باشد. از ما مشتی کاه میماند برای بادها.
+ دلم برای چلاندنیهایم تنگ شده :(