یک درختی هست کنج حیاط خوابگاه که نمیدانم چیست. یعنی حدس میزنم توت باشد شاید هم سه پستان. زیرش یک میز استوانهای چوبی و چهارتا صندلی از همان جنس و به همان شکل اما به مقیاس کوچکتر گذاشتهاند. شبها میرویم توی حیاط. گاهی چای میخوریم. چیپس و پفک و پشمک و هلههوله و بخند بخند. گاهی هم تنهایی میروم مینشینم زیرش. روی صندلی نه، روی میز. نه به خاطر اینکه صرفاً روی میز نشستن کیفش بیشتر است یا حال خاصی بهم دست میدهد یا حتی احاطه بیشتری به محیطم دارم. بیشتر به خاطر اینکه ماتحتم راحتتر است. اساسا ماتحت من در پوزیشن چهارزانو یا چمباتمه کارایی بیشتری دارد. امشب که چهارزانو روی میز نشسته بودم و به شاخه و برگ بیثمرش نگاه میکردم پرسیدم درد چیست؟ جواب آمد که یعنی درد را هم باید برایت توضیح بدهیم؟ پرسیدم چطور میشود که آدم دردش میگیرد بدون اینکه جایی شکسته باشد یا برخورد فیزیکی با چیزی داشته باشد؟ بدون اینکه واقعی باشد؟ پاسخ آمد یکجوری میشود حتما که اینجوری میشود لابد. من خسته نمیشوم. یعنی در مقابل سوالهایی که معمولاً جوابی برایشان نمیگیرم قافیه را نمیبازم و تسلیم نمیشوم. جواب نداری که نداری. جواب که همه چیز نیست. به قول معلم حرفهوفن راهنماییام که میگفت سوال را درستخواندن نصف جواب است. که چرت میگفت البته و خیلیوقتها توی امتحان جواب نمیداد. تسلیم نشدم و پرسیدم چه چیزی برای تو دردناکترین چیز این دنیاست؟ گفتم که ادا درآوردن. تظاهرکردن. گفتم اینطور شبیه ماشین چمنزنی میشوم که برمیدارند میبرند توی خانه تا فرش را باهاش جارو کنند. شبیه چرخگوشتی که تیغههایش کند شده و فقط باهاش میشود آبهویج گرفت و دستگاه بیچاره تظاهر به زنده بودن میکند، از شادی استفاده شدن صدای چرخگوشت درمیآورد و تفالههای هویج و کرفس لای چرخدندههاش جا خوش میکنند. خواننده من حالم از خودم بهم میخورد وقتی لبخند میزنم رو به هماتاقیام و برایش جوک تعریف میکنم و توی دلم برای نامردیهایش محاکمهاش میکنم. متنفرم از لحظههایی که خودم را مجبور به اهمیتدادن به چیزهایی که برایم قرانی هم ارزش ندارند میکنم. وقتی ادای کنجکاوی در گوشدادن به حرفهای دیگران را درمیآورم. وقتی دنبال کلمه برای شادی بخشیدن به لحظهای که مال من نیست میگردم. خواننده تظاهر کردن خیلی دردناک است. ادا درآوردن مثل جراحی بدون بیحسی و بیهوشیست. انگار یک تکه تیز بزرگ یخ خوردهباشد بهت و دیگران برای آرامکردنت جوک بگویند. قانون خودتباش٬ تحت هر شرایطی خودت باش. قانون خوبیاست. کاش بیشتر بهش توجهکنم.
یک دیو |
۱۰ اسفند ۹۵ ساعت ۰۲:۰۸
تظاهر کردن فرساینده س. وقتی که بعد مدت طولانی تظاهرکردن دیگه انرژی نداشته باشی واسه این کار، خواسته یا ناخواسته کنارش می ذاری. بله، یه روزی خواهد رسید که زل می زنی تو سر و چش ملت و می گی همینه که هست. چه بهتر اگه موفق بشی خودت کنارش بذاری :)
نه نیست. برای بعضیا تبدیل به یه خوراک لذیذ میشه که نمیتونن ازش دست بکشن
خیلی خیلی خوب نوشتین در مورد این حس و حال اینطوری، خیلی خوب بیانش کردین
بدون توقف و بدون ویرایش نوشتم. یه بار دیگه باید بخونم ببینم چی نوشتم اصلا
هر چقدرم رم شهامت داشته باشی طبق قانون خودت باش عمل کنی اونقدر عرصه رو بهت تنگ میکنن و با قضاوتای حال به هم زن خود واقعی تو زیر سوال میبرن ک ترجیح میدی ماسک تظاهر بزنی و تو درونت با خودت زندگی کنی..