کلی انرژی دارم. یک هفته همه زورم را برای قوی بودن و غرغر نکردن زدهام. یک هفته جان کندم تا غمگین نباشم و تنها نمانم که مبادا بیفتم توی مرداب. یک هفته جلوی میل زیادم به دکتر رفتن و برای افسردگی و رخوت و اندوه زار زدن و شنیدن جمله "یکبار برای همیشه تصمیم بگیر" را گرفتهام. یک هفته ایستادم که یکبار برای همیشه تصمیم گرفتهباشم. با اینکه در سهسال گذشته هشتصدبار برای همیشه تصمیم گرفتهام. اما این بار انرژی دارم. این بار از خواب طولانی مدت بیدار شدهام و راه من را میخواند و باید از این مرحله عبورکنم. باید بگذرم و برسم به یک جایی. بعد هم از آنجا بروم به جایی دیگر. جایی که... چمیدانم چطور جایی... فقط میدانم آنقدر از تنها ماندن و نشستن و چنبرهزدن و خستهشدن خستهام که تنها راهی که میشناسم راه رفتن است.
چون نیک بنگری همه تزویر میکنند این توبه و شک برای همه ما هست . نشانی از انسان بودن و بیدار بودن وجدانه ...باید به سر چشمه ها نزدیک شد بقیه اش حل میشه
چاکرم :)