بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

حقیقت هم همین شکلیست

۱۶ آذر ۹۵ ، ۰۱:۲۵
نویسنده : کازی وه

در اتاق تاریک را بازکرد. ترسید؛ فکرکرد روی زمین ماری خوابیده. چراغ را روشن‌کرد و یک طناب دید. به فکرفرورفت. علت پرسیدند. گفت: «نکند چراغ دیگری باشد که روشن کنیم و ببینیم طناب هم نیست.»

"نمیدانم از کیست"

یهو دیدی یه چراغ رو روشن کردیم و دیگه نبودیم.
چراغ اصلی رو باید تو مغزمون روشن کنیم ...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی