خدا میتواند به من یک پول و پَلِه ای بدهد تا شما را دور خودم جمع کنم و به مدت نیم ساعت بدون عینک جلویتان رژه بروم و شما از خوردن من به درو دیوار، ندیدن عقربه های ساعت، جا به جا گذاشتن اشیا و تشخیص ندادن درست رنگ های ترکیبی قارت قارت بخندید. وقتی هم که سیرک تمام شد برای داشتن بینایی خوب خدارا شکرگزار باشید.
hamid vasheghani |
۰۸ آبان ۹۵ ساعت ۱۷:۲۳
وضع ما بدتره به خدا حیف نمیتوانیم تصاویر استخر رفتن ای بنده حقیر و اتفاقات جالب را بفرستم.
اتفاقا امروز استخر بودم. سالن رو بازسازی کرده بودن، من هی میرفتم تو دیوار یا تو اتاقای اشتباهی و کارمنداش هی داد میزدن خانم کجا؟ آبروم رفت حمید :)))
منم همینطور -_-
بنظرم یه تیم تشکیل بدیم و هی بخوریم به درودیوار و به همدیگه و اینا، بعد تور بذاریم تو اقسی نقاط کشور.
من حموم و استخر هم با عینک میرم حتی :دی
حموم و استخر با عینک که سخت تره!
خوبه شمارو بذارن گارسون رستوران بعد عینکهم بهتون ندن. آی بخندیم! :دی
آره مثلا شماهم مشتری باشی و قهوه داغو بریزم رو شلوارت :پی
همه رو بیخیال، اون استخر رفتنت من رو ترکوند رسماً :))
بری سربازی آی به کله کچلت بخندم، آااای بخندم :))
من وقتی با عینک دودی توی مسافرت چای خواستم بخورم و فوت کردم همه جا مه آلود شد فهمیدم عینک داشتن چقدر سخته!
تو روزای شرجی شیشه عینکم همیشه بخار میگیره :))