داشت برای دوستش میگفت که هرچه گشته متن آن سخنرانی را پیدانکرده. من شنیدم و سخنرانی را برایش تلگرام کردم. نه تنها تمام نیمساعتی که منتظر اتوبوس بودیم تشکرکرد بلکه لحظه پیاده شدن هم خودش را رساند به من که خودم را پیچاندهبودم دور میلهگردهای وسط اتوبوس و گفت واقعا نمیداند با چه زبانی تشکرکند و اصلا باورش نمیشود و خیلی ممنون و خیلی چاکراست و امیدوار است که یک روزی جبران کند و از این حرفها و من ازش خواستم سریعا محل را ترک کند که اگر به سرم بزند گوشی را ازش میگیرم و فایل را پاک میکنم. خندید و بالاخره دلکند.
حالا من ماندهام و سوالاتم.
یعنی همدلی اینقدر به قهقهرا رفته که مردی حدودا سیوچند ساله از کمک به این ناچیزی اینهمه سر شوق و کیف آمده بود؟ آنهم وقتی تنها زحمت من زدن پسورد موبایل و یک سرچ ساده در حافظه و فرستادنش از طریق اینترنت بود؟
با این اوضاع اگر کسی را ماشین زیر گرفت نرسانیمش بیمارستان چون احتمالا اگر از تصادف جان سالم به در ببرد از هیجان ناشی از پیداشدن یک همدل و ناجی سکته میکند!