بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

دیازپام، مورفین، شیرکاکائو و دیگران

۲۴ تیر ۹۵ ، ۱۴:۵۷
نویسنده : کازی وه

کاش یکی هم بود به برادرم یاد میداد ساعت شش و نیم صبح نباید لگدزنان در اتاق آدم را باز کند و پاکت یک لیتری شیرکاکائو را توی هوا تکان دهد و رو به آدمی که به صورت اوریب روی میز تحریرش افتاده بگوید "چطوری اینو تو یه روز خوردی؟" "نمیمیری انقدر میخوری؟" "قیافشو نگاه قهوه ای شده" "احمق" بعدهم در را بکوبد برود. یادش نداد هم عیب ندارد. فقط بگوید دوازده به بعد بیاید.

خب شیرکاکائوی بچه رو یک روزه خوردی! حق داره بنده خدا! 

شش و نیم صبح روی میزتان نیفتید خب. شایبه ایجاد می کند که بیدارید.
:دی
چشم، من بهش منتقل می‌کنم، شما خون خودتو کثیف نکن :|
آخی یادش به خیر من همیشه اسمارتیس ها و شیرکاکائو و آلوچه خشکه و لواشک های داداشام رو یواشکی برمی داشتم،می خوردم،ولی خب چون کوچیکتر بودم چیزی بهم نمی گفتن:|
خوشبختانه ما از این موردها نداشتیم :دی
از فانتزی هام داشتن خواهری بود که هی برم تو اتاقش و هی سر به سرش بذارم :)


+البته نه اونقدر زیاده روی کنم تا ازم دلگیر بشه...یا حداقل هر دو سه روز یه بار از دلش در بیارم
خواهرا از سربه‌سر گذاشتن دلگیر نمیشن. از بی محلی میشن :)
شاید هم نگرانت بوده ، اما خب لحن و جمله هاش مشکل داره ، میشه به تغییر امیدوار بود 
پ.ن: کمی مثبت نگاه کنیم
این همه شیرکاکائو :| مریض میشیا بانو :))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی