بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

چلاندنی ها (۱۷)

۲۶ خرداد ۹۵ ، ۱۳:۴۳
نویسنده : کازی وه

یک خرگوش چشم قرمز را از کمر زده بود زیر بغلش. با چشم هایش که شبیه بادوم سوخته روی صورت شیری رنگش شناور بودند زل زده بود به نمی دانم کجای من. شاید به موهای بافته شده ام که هر رجش را گل بابونه چپان کرده بودم. 

پرسیدم اسمش چیه؟ خرگوشتو میگم!

همانطور بی حالت گفت خرگوش!

گفتم یعنی اسم روش نذاشتی؟

گفت مگه واسه خرگوشا اسم میذارن؟

گفتم بچه ها معمولا رو حیووناشون اسم میذارن!

دوباره بادوم هاش را ریخت به نمیدانم کجای من و گفت خب من بچه نیستم!

منشی اسمم را صدا کرد. از بالای عینکش به نمیدانم کجایم نگاه کرد و گفت نوبت شما بعد از این آقا و آن خانم و آن یکی آقاس. گفتم گفتن داشت؟

دوباره نشستم روبه روی پسربچه. چند قدم آمد جلو. خرگوشش را از گردن گرفت طرفم و گفت دارم فکر می‌کنم یه اسمی چیزی بذارم روش!

گفتم تو که بچه نیستی.

دوباره خرگوش نگون‌بخت را زد زیر چِلَش و گفت آدم‌بزرگ بودنو خوشم نیومده. میخوام بچه شم! اسمشو چی بذارم؟

آخ...
جمله ی آخرش معرکه بوده!
میخوام بچه شم:)
چطور به این نتیجه رسیده در همون چند دقیقه جالبه.
قبلا بش فکر کرده!
یکی از دوستای من بچگیاش یه خرس داشت، اسمش خرس بود:دی
آهان! حالا شد! بالاخره یه بچه عقلش رسید که بچه بودن بهتر از بزرگ شدنه! :))
اسمشو بذار انقزی دور چشاش قرمزی
منم آدم بزرگ بودنو خوشم نیومده راستش...

+یاد duck و chick تو فرندز افتادم :))) اون خروسه و اردکه :))


حیف که ما هم همین فکرو نکردیم و دوست داشتیم زود بزرگ بشیم
کاش هنوز بچه بودیم :(

قالب بیان بلاگ : http://mardebarani.ir/page/bayantheme
دیدم قالبایی که ساختی رو اون روز. خوبن. اورین
کاش بزرگ نمیشدیم هیچ وقت منم ادم بزرگ بودنو خوشم  نیومده میشه بچه شم؟
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی