یک قسمتی از زنانگی در من مرده. بعد خشک شده. کنده شده. احتمالا وقتی داشتم از خیابان رد میشدم افتاده روی آسفالت و چسبیده به لاستیک ماشین های در حال حرکت...
یک قسمت از زنانگی من، که میگویند قسمت مهمی هم هست از من کنده شده. مثل اینکه خیلی وقت است. چون جای خالیش بهم جوش خورده. ردی از نبودن که خیلی هست...
یک قسمت از زنانگی ام از من کنده شده و من به هیچ کجایم نیست. اما دیگران به همه جایشان هست و هی انگشت اشاره شان را روی زخمش میکشند و بعضا فشار میدهند و من دلم میخواهد آگهی بدهم به روزنامه ها و دنبال کسی بگردم که یک چیزی ببندد دور آن قسمت. نگاه وارفته ام را بیندازد توی چشم هایش و بگوید که برایش مهم نیست و کلی جای خالی توی این دنیا هست که خالیست و خالی بودنشان هم کسی را نکشته.