من که نمیخواستم تا به خانه میرسی جای بالشو پتو احوال من را بپرسی. من که نمیخواستم هر چند وقت یکبار پشت در اتاق همیشه بسته ام ضرب بگیری که شام برویم بیرون؟. من که نمیخواستم آمار سینماهای شهر را داشته باشی تا هر وقت فیلمهای مورد علاقهام را آورد، دو تا بلیط ردیف هشتم بهم بدهی و بگویی با هرکی دوستداشتی برو. یا وقتی کوه پیراهنهای آبی و سفیدت را اتو میکنم جای زود! زود! بگویی "دمت گرم نوتلای دو هفتت با من". من که نمیخواستم اگر توی خیابان پایم پیچ خورد و افتادم زمین جای هوار کردنِ حواست کجاست؟ دستم را بگیری و بلندم کنی.من که نمیخواستم طول هفته را بخاطر من آب معدنی بخوری. بطری ها را برایم بیاوری و بگویی "دیگه گلدون درست نمیکنی؟ برای بالکن اتاقم میخوام". من که نمیخواستم یک عکس نصفه و نیمه هم از خواهرت در حال پریدن یا خمیازه کشیدن بین آن همه دختر توی موبایلت داشته باشی. یا اگر تولدم با یکیشان یکی شد جای او برای من کادو بخری یا حتی توی لیست کارهای روزانهات اسمی از من بوده باشد. که ماستلیوانی، شیرکاکائوی غلیظ، پاک کن بلوطی و صدای لانا دل ری من را به خاطرت بیاورد.
من فقط دوستداشتم چشم هایم را ببندم و خیالکنم وقتی پشت چراغ قرمز داد میزدی"کمربندتو ببند" واسه این باشد که ته دلت یکخورده از نبودنم لرزیده. وگرنه چه کارت دارم؟ تو نگران پلیس و جریمه باش!