دومندش که هرآدمی در طول زندگیش یکبار، دوبار، سه بار، اصلاً ده بار و هربار به یک دلیلی فرو میریزد. یا در پانزده سالگی، یا بیست سالگی، یا بیست و هفت سالگی، یا سی و پنج سالگی یا چهل سالگی، یا بیشتر و یا شاید کمتر. هر آدمی بالاخره یک روزی فرو میریزد و توی این بحبوحه آدم ها هرچه کم سن تر باشند راحت تر شکست را میپذیرند و خیلی راحت تر غم را کنار می زنند و دست میگیرند به دیواری جایی و یاعلی... از اولش.
اما آدم بزرگ ها در پذیرفتن شکست و اشتباهاتشان کم توانند. اولش نمیپذیرند و هی دنبال مقصر میگردند. بعدش میپذیرند و هی غر میزنند. غرهایشان هم که ته کشید هزارتا دلیل برای بلند نشدن می آورند. هزارویک دلیل برای نتوانستن. میگردند دنبال آدم های هم شکل خودشان. می افتند به خواندن کتاب هایی با موضوعِ همه هم نباید موفق باشند و مینشینند به جک ساختن درباره خودشان و میرسند به اینکه دنیا به درس عبرت هم نیاز دارد. و آنقدر روی همان زمین گرمی که بهش خوردند می خزند و می خزند و می خزند که یادشان میرود یک روزی، میتوانستند راه بروند، بپرند. بدوند یا حتی پرواز کنند.
القصه اینکه آدم بزرگ ها پتانسیل بیشتری برای در رکود ماندن دارند. آن هم به مدت از امروز تا ابد. این یکی از دلایلی ست که آدم بزرگ بودن اَخ است.
#دارم بلند فکر میکنم