ته مه های دلم آشوبه و بهم میخوره. انگار دست کشیده باشی به یک گنجه قدیمی، یک کتابخانه سال تا سال کهنه نکشیده، یک میر قدیمی و متروک کنج خانه یا به یک کتاب کهنه در گوشه ای پرت و پر از خرت و پرت و خاک بلند شده باشد. دارد خفه ام می کند. کاش باران ببارد.
*بر وزن دل آشوبه