بعد از اینکه با داداش ماجراهای کودکی و کتک خوردنمان را تعریف می کردیم و کف زمین پهن شده بودیم و دست آخر به این نتیجه رسیدیم که هشتاد درصد کتک هارا از بابا خورده ایم. بابا آمد بغلم کرد و بوسیدم و گفت" وقتی می گین زدمتون خجالت میکشم دخترم." بغلش کردم و خندیدم که نه باباجون اینا همه ش خاطره ست. با اینکه اون موقع ها دردم می اومد و تا چند روز دوستت نداشتم و نقشه فرار از خونه رو می کشیدم. جفتمان زدیم زیر خنده و البته که عبارت آخر از چشم غره مامان در امان نماند.