بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

آدم های دنیای واقعی همه واقعی نیستند

۱۴ اسفند ۹۴ ، ۰۱:۴۸
نویسنده : کازی وه

یک سری صفات بین ما آدم ها به رسمیت شناخته می شوند. در واقع اینقدر به رسمیت شناخته می شوند که حل می شوند در وجودمان و رسوخ می کنند در فرهنگمان و چه می دانم من که جامعه شناسی و روانشناسی بلد نیستم. فقط می دانم کم کم عادی می شوند و آدم ها هی انجامشان می دهند و بعد توی روی هم نگاه می کنند که خب چه اشکالی دارد یا بهانه های بچگانه برایشان دارند. مثل دورویی. دورویی در ساده ترین معنی اش همان ظاهرسازی است. همان توی رویش بخندی و پشت سرش تف و لعنتش کنی. همان قربان صدقه های تهوع آور و نفرت انگیز در حالی که توی مغزت طناب دار را دور گردنش می بافی و رو به دیگران می گویی نمی خواهم دلش را بشکنم. خدا می داند خنده های مصنوعی و عزیزم گفتن های از روی عادت چقدر حالم راخراب می کند و من چقدر ناتوانم از اینکه حتی توی روی این ادم ها یک لبخند خشک و خالی بزنم و بگویم مرسی. بعد مجبور باشم در جواب دیگرانی که می گویند رفتارت سرد بود بگویم طرف دروغگوست. نمی تونم تحملش کنم. اصلا نمی تونم و آن ها هم بگویند هست که هست ولی الان که چیز بدی بهت نگفت یا پشتشان را بهم کنند که احمقم و جنایت نکرده قصاص می کنم. اصلا همه این هاست که باعث می شود با خودم فکر کنم این رفتارها همه واقعیت این دنیا نیست و مدام با خودم تکرار کنم چیزی که درست نیست، درست نیست ولو اگر پرچم دست اکثریت آدم ها باشد و آدم های واقع بین این دنیای واقعی همه واقعی نیستند.

خدایا لطفا! ترجیح میدهم کسی که از من خوشش نمی آید توی صورتم تف کند تا اینکه چهره نفرت انگیزش را از این و آن نشانم بدهد. 

+جدی نگیرید. چرت و پرت های نیمه شب یک غصه دار است.

سپیده ه ه ه ه ؟
من عااااشق قلمت هستم بانو جانم :)
ای بابا، ای جان
لطف داری بهم :)

چرا اتفاقاً، باید جدی گرفت. خصوصاً که من شخصاً اعتقاد دارم نصف شبا آدم تحت یه‌سری نداها، امداد و الهاماتی قرار می‌گیره و یه‌جور حالت عرفانی- معنوی داره که چون خسته‌س، خیلی بهش توجه نمی‌کنه. ولی می‌خوام بگم که، برام واقعاً ملموسه. البته چیزی که شما می‌گی، ناگزیره.. من خودم متنفرم ازین‌که نقاب بزنم به‌خاطر دیگران. ولی می‌بینم یه‌جاهایی زدم و براش توجیهی هم ندارم! :|
نه کولی جان به نظرم ناگزیر نیست. من هیچ وقت نتونستم نقاب بزنم. وقتی کسی رو دوست ندارم و نمی خوام باهاش حرف بزنم یا اینکه باهاش مشکلی دارم صادق تر از همیشه ام. نفرت پراکنی نمی کنم اما دوری چرا، مثل غریبه ها رفتار کردن چرا یا حتی قطع ارتباط چرا. اگر این وسط طرف فکر می کنه با کاری که من می کنم دلش میشکنه مشکل از اونه که هنوز به این بلوغ فکری نرسیده که چون نقاب میزنه و جلوی من خوب رفتار می کنه حتما نباید رسپکت مثبت بگیره. یه دلیل دیگه رفتارم هم اینه که نمیخوام پری باشم روی بال اینجور آدم ها که فکر کنن هرجور می خوان می تونن رفتار کنن و طرف هم برای حفظ ظاهر و رابطه و نسبت فامیلی یا هرچیزی میسوزه دم نمیزنه. من عاشق ساختن رابطه هام اما سوختن نه. هرجا که لازم باشه چیزی که ساختم رو میذارم کنار و می رم پی کارم :) چقدر حرف زدم!
یونگ معتقده انسان ها در شرایط مختلف از نقابهای مختلف استفاده می کنن
نقاب های آزاردهنده با توجیهات آزاردهنده تر :(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی