بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

شهر غصه

۲ اسفند ۹۴ ، ۱۴:۱۶
نویسنده : کازی وه

حالم بد می شود از این شهر که کتاب فروشی هایش لبریز از انواع کتاب هایی برای اقسام کنکورهاست اما در بخش هنر و ادبیات و فلسفه و تاریخش مگس بال نمی زند. دلم می گیرد از این شهر که کلاس های کنکورش از اول دبیرستان ثبت نام دارند اما درِ هنرستان های باز نشده اش زنگ خورده. شهری که کتاب های آموزش و پرورشش از مرداد پیش فروش می شوند، شهر بی مجسمه، شهر بی معماری، شهر بی تیاتر، بی شعرو موسیقی، شهرسالنِ سینمای پرده پاره...

دلم گرفته از این شهر. شهر خاک و خل و غم. شهرِ گردوخاک های نشسته روی اسباب بازی های پوسیده شهربازی، شهر خیابان های تاریک، دالان های تودرتو، کوچه های درازی که تهش ختم می شود به رودخانه لجن مال بدبو. شهر لباس های تیره، ساختمان های خراب، کتابخانه های بی کتاب، پارک های بی درخت، درخت های بی شکوفه، نخل های بی خرما، آدم های بی عشق، بی تفریح، بی خوشی، بی هنر...

این شهر عقده شده. نه در گلو، که روی قلبم، که توی شریان های اصلی قلبم، که توی آئورت و بزرگ سیاهرگ هایم سفت شده، سنگ شده و با فشار خون، تق می افتد پایین و تالاپ می افتد توی معده ام و صدا می کند که شهرمن اهواز، شهر غصه است...

#کادر

اره افتضاحه!
مخصوصا اون گردو خاک :|
کتابخانه های بی کتاب رو خوب گفتید! اصلا یه کتاب درست و حسابی پیدا نمیشه توشون!
خیلی درگیر شدیم اونقدر که وقتی برای زندگی نداریم :/

سلام

از این ناراحت کننده تر این که کسی کتاب نمی خونه

موفق باشید.

اون بخش کنکور و مدرسه و هنرستان و کتاب‌فروشی و کلاس و موسیقی و امثالهم، درد مشترک کشور ماست؛ کشور عزیزمون که ظاهراً خودمون برای خودمون «عزیز» نیستیم...
خیلی حالم بد میشه وقتی اتیکت کنکور و کلاس خصوصی و کتابای کنکور و تبلیغای تلویزیون رو واسه انواع و اقسام مدارک میبینم. یه چیزی در حد سرگیجه و حالت تهوع!
بله واقعا لمسش میکنم !
مخصوصا این که از نیمه ی جنوبی باشی و گاه گاهی غبارِ عربی به حلقت هم بره ! چشمات بسوزه و دلت ! کلا انگار یه چیزی مُرده ...
بکن بریم رشت:دی
آماده شو اومدم :))
یکی از همکلاسی های اصفهانی که لیسانسشو اهواز گذرنده بود تعریف میکرد که مردم اهوز با وجود گرما، گرد و غبار و غیره و غیره دل خوش و شادند اما مردم شهری مثل اصفهان با تمام  داشته ها افسرده اند و ....
فکر کنم فقط به ظاهر قضیه نگاه کرده بود :(
افسرده نیستیم مرضیه. محرومیت غم داره، پدر آدم رو در میاره. این خوشیا شاید از به کوچه علی چپ زدن باشه. اتفاقا من بیشتر از آدمای شهرم ناراحتم تا مسئول و دودلت و وزیر و وکیل. آدما تا وقتی خودشون بیخیالی طی کنن هیچکس پیدا نمیشه کمکشون کنه :)
تاسف... شهر ثروتمند...
چقدر از این پستت خوشم اومد. خیلی جاهاش حرفای دل منه. فقط شهر تو نیست، شهر منم اینطوریه. بیشتر شهرای کشورمون اینطوریه. کشور لباس های تیره ایم ما، کشور کتاب نخون، کشور بی عشق، کشور بی تفریح، ...
من چندساله ساکن خوزستانم، ترم پیش سریکی از کلاسها، همه ی بچه ها خوزستانی بودن، فقط من و یکی دیگه از تهران اومده بودیم، استادم اهوازی بود، استاد میگفت مردم خوزستان غمگینن، شاد نیستن، مردم تهران و اصفهان و شهرهای بزرگو ببینین، اونا شادن، یکم گفته هاش شبیه شما بود و همه ی بچه ها ازش حمایت میکردن، ولی من اونجا هم باهاش مخالف بودم. 
بهش گفتم، صرفا داشتن امکانات دلیل خوبی برای این نتیجه گیری نیست. ارامشی که  تو زندگی تو اهواز و آبادان هست، تو شلوغی و رنگ و وارنگی و دود و دم و ترافیک و بی رحمی ادمای تهران نبود. مردم تهران همش در حال دویدن و خستگی و جنگیدن با هم و.. هستن و اگه تفریح و امکاناتی هم هست، استفاده ازشون خیلی خیلی کمه. در صورتی که تو خوزستان، با همین امکانات خیلی کم، میبینی مردم همش در حال خندیدن و شوخی کردن و دور همی داشتن و مهمونی دادن و یا تو همون چندماه خنک، مشغول بیرون رفتن و پارک رفتن و اینجور چیزان
استاد و همه ی بچه ها اون روز بهم پریدن، ولی هم من، هم اون یکی خانوم، چون تجربه ی زندگی تو هردوتاشهر و امکانات و زندگی با محرومیت و بدون محرومیت رو داشتیم، نظرمون این بود که مردم خوزستان مردم غمگینی نیستن

رهای عزیز اگر دقت کرده باشی من از شهر گفتم نه از حس و حال و رفتارِ مردم. مقایسه ای هم بین اینجا و تهران و شیراز و مشهدو.. انجام ندادم. خیلی ها توی اون شهرها از اون امکانات استفاده می کنن، خیلی هاهم قدرش رو نمی دونن و همیشه غر میزنن که اگه فلان چیز بود بهتر بود یا اگه بیسارچیز هم اینجا بود بهترتر می شد. البته از اینجور آدما همه جا هست. این جا هم هست. به هرحال اینجا یک سری امکانات برای یک سری مشاغل خاص داره و یه تعداد آدم موفق در اون زمینه. آدم های غرغرو و از زیرکار در رو و همه چیزباهم خواه نه توی اهواز و نه توی تهران و نه توی نیویورک هیچی نمیشن! این باورِ منه! و البته که این برای کسیه که توی زمینه ای که کار میکنه و علاقه و استعداد داره امکانات لازم وجود داشته باشه.
و اینکه اگر مردم اینجا خوشحالن، می خندن، شب های خنک میرن میشینن لب کارون نباید به معنای این باشه که همه از همه چیز راضی هستن، نباید به معنای این تلقی شه که همه چیز تمام و کمال هست و یا حتی اینکه مگه محرومیت چه اشکالی داره؟ نباید به معنای این باشه که هنرستان درست نداریم؟ خب نداشته باشیم. سینمای خوب نداریم؟ خب نداشته باشیم. چمن پارک کنده ست؟ پارک درخت نداره؟ کارون بوی گند میده؟ خب باشه ولی ما که خوشحالیم. همونطور که صرفا داشتن امکانات و ناراحت بودن و بی رحم بودن به اینکه امکانات دارن ربطی نداره، نداشتن امکانات و خوشی و خونگرم بودن هم به معنای خوب بودن اوضاع نیست. این ها همه اش مجموع عواملی رو دخیل میشه که نه در حوصله این بحث و نه در سواد من نمی گنجه!
راستی شاید اگر استادتون همچین حرفی زده بخاطر این بوده که توی یک شهر محروم بزرگ شده و بعد برای رسیدن به آرزوهاش به یک جای بهتر رفته و از امکانات اونجا هرچقدر خواسته استفاده کرده ویک مدت طعم این خوشی رو که خیلی از مردم شهرس و مردم همون شهر خودشون رو ازش محروم کردن چشیده و برای همین هم همچین نگاهی داره. البته شاید چون ایشون این مسئله رو خیلی برای خوشون باز نکردن باعث شده همچین نگاه سطحی نسبت به این مسئله داشته باشن.
رها می دونم که حتما حرف من رو متوجه شدی. اما تا توی محرومیت به دنیا نیومده باشی، بزرگ نشدی باشی و ندیده باشی که برای رسیدن به رویاها و علایقت هیچ راهی جز کندن و رفتن از این شهر نیست من رو درک نخواهی کرد. تا وقتی کسی توی صورتت نگاه نکرده باشه و بهت نگه نگاه کن! تو توی این شهر داری زندگی می کنی و دختری (دختر بودنم مضاف برهمه محرومیت هاست لابد!) و اینم لیست کارهایی که می تونی انجام بدیه و از خیال بیا بیرون من رو درک نخواهی نکرد. ببخشید که چشم هات رو درد آوردم اما وقتی کسی بهم میگه درسته که شهرتون امکانات فرهنگی و تفریحی نداره اما عوضش شما آدمای شادی هستین؛ مثل این میمونه که از یکی از مسئولان کشور بپرسن چرا آمار اسیدپاشی و جرم و جنایت بالاست؟ بعد اون بگه ما که خوبیم بابا، شما یه نگاه به اروپا بندازین، دزدی و کلاهبرداری و روابط نامشروع بیداد می کنه! :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی