من شب های پاییز نمی روم از پنجره اتاقم کوچه خیس را ببینم یا خلوتی خیابان و سایه درخت ها زیر تیر چراق برق را دید بزنم و باد بخورد توی موهام .چون پنجره اتاقم به دیوار باز می شود و جز شرشر آب کولر همسایه بالایی عملا هیچ جاذبه توریستی دیگری وجود ندارد. پاییز فقط پنچره را باز می کنم که موقع خواب از گرما خیس نشوم .اما خب هی باید فحش بدهم به این جغد های نوباوه که شب ها پیست کورسشان را خیابان کناری ما برپا می کنند و صدای ترمز و دستی کشیدنشان و بوی گند لنتشان من را به سمت گرفتن شماره مقدس صد و ده ترغیب می کند!