بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

از ایمیل های رسیده

۹ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۳۰
نویسنده : کازی وه

تا چند روز میخواستم خودم را خفه کنم، نه به خاطر اینکه ایمیل زده بودم و گفتم سر دوراهی گیر کرده ام و کمکم کند؛ برای اینکه چرا به او گفته بودم، برای یک آدم معروف زندگی ام را ریخته بودم روی دایره! آدم های معروفِ مغرور، آدم های معروف ترسو، آدم های معروفِ متوهم! کم کم داشت یادم میرفت، از آن اکانت هم خارج شدم تا کمتر ترغیب شوم کله ام را روزی سه بار هربار هشت دفعه به دیوار مشترکمان با همسایه بغلی بکوبم. اما بالاخره که چی؟ ایمیل را بازکردم، نوشته بود: من مشاور خوبی نیستم. رابطه خوبی هم با درس و مشق ندارم. نمیدانم! شاید اگر هرجای دیگری بودم نظرم چیز دیگری بود. میدانی، ذهنِ من به شدت تجربه گراست، اگر بگویم چه کارهایی کردم باور نمیکنی. اما تو کاری را بکن که دوست داری، کاری که چند سال دیگر به خودت بگویی اگر برگردم عقب بازهم تکرارش میکنم.

خیلی مهم و سخته که آدم از تصمیم های گذشته ش راضی باشه...
تو از تصمیم های مهمت راضی هستی؟
به این فکر نکن بقیه چه قضاوتی دارن، تو اون کاری که به نظر خودت درسته رو انجام بده؛ حتی اگه موفق هم نشی باز اول و آخرش تصمیم خودت بوده و خودت بهتر و راحت‌تر می‌تونی مدیریتش کنی...
قضاوت دیگران رو که کاری ندارم. من سر دوراهی های خودم موندم مترسک :(
از بعضی هاش نه
اما از بعضی دیگه کاملا راضی م (درصد کمتر)...
هوم
بعضی وقتا که به گذشته نگاه میکنیم میگیم "واقعا من اون کا رو انجام دادم؟! عجب دیوونه ای بودما!!". اینم بد نیست. باعث میشه آدم افتخار کنه که چقدر اهل ریسک بوده (:
اما اون روزهایی که داری تصمیم میگیری ریسک کنی یا نه! جونت بالا میاد!
البته من جونم دراومده دیگه، نمیدونم چه غلطی دارم میکنم :/
همین که سر دوراهی موندی خبر خوبیه؛ یعنی حق انتخاب داری؛ سر دوراهی موندن خیلی بهتر از اینه که مجبور باشی تن به یک مسیر خاص بدی...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی