خانه رویایی من ویلایی در شمال با استخر و باغ گل سرخ و زمین تنیس نیست، خانه رویایی من آپارتمان پانصد متری با بهترین ویو و لوکس ترین وسایل نیست.
خانه رویایی من؛ یک آپارتمان چهل و پنج متری در طبقه سوم است. که دیوارهاش را عکس هایی که با الف از آدم های شهر گرفته ایم پر کرده، که کتابخانه پر از کتاب های مورد علاقه ام چسبیده است به میز شلوغ کارم، که توی خانه من به جای کریستال و بوفه و ظروف گران قیمت، مجسمه های دست ساز و ظرف های رنگی معمولی و خرت و پرت هایی که از سفرهای دوره گردی سالانه ام آورده ام پیدا میشود، که یک کاناپه اِل فیروزه ای پر از کوسن های رنگی داریم که هیچ تلویزیونی روبه رویش نیست، که گلدان های حسن یوسف و اطلسی هندی و پیچک و درختچه شب بو را گذاشته ام توی بالکنش که رو به خیابان اصلی محله باز می شود و محله درست وسط شهر شلوغیست که دوستش دارم و این شهر درست در قلب گربه ایست که دوست ترش می دارم.
چه زیبا می نویسی ...
من هم خونه کوچیک اما صمیمی و گرم دوست دارم ...
به امید دیدار ...