بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

۲۲ مطلب با موضوع «چلاندنی ها» ثبت شده است.

چلاندنی ها (۱۶)

۱۸ خرداد ۹۵ ، ۰۱:۵۶
نویسنده : کازی وه

ایستاده بودیم بالای کوه. یک مشت آدم گنده در حال دلقک بازی. دو تا آدم کوچولو از لای پاهای امیر که داشت با چشم هایش بخاطر شوخی های خرکی با این و آن برایم خط ‌ونشان می‌کشید، خودشان را رساندند به دست های یخ زده من. یکیشان که کلاهش را تا قوس دماغش کشیده بود و کله اش را بالا گرفته بود تا من را ببیند گفت «سلام. من بت منم!»

اون یکی گفت «منم اسپایدرم!» 

خواستم بگویم اگر نمی‌گفتید خیال می‌کردم اسب آبی ای، شترمرغی، خر شرکی چیزی باشید. اما خب نگفتم. خم شدم. دست هام را بردم جلو و گفتم «خوشبختم. منم جادوگر شهر اُزم.»

قیافه امیر از آن دوتا چلاندنی تر شده بود.

رونمایی از چلاندنی ها!

۲۴ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۴
نویسنده : کازی وه


شروع بازی با بچه های فامیل به انتخاب خودتان و تمام شدنش به زمان مرگتان بستگی دارد! 

از ما گفتن. از شمام نشنفتن!

چلاندنی بزرگسال!

۲۰ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۲:۴۱
نویسنده : کازی وه

عاشق کارش است. عاشق این است که پنج ساعت پشت سرهم درس بدهد و همه چیز را از اول تا آخر بگوید و دست آخر اگر کسی نفهمید بازهم بگوید. هیچوقت خسته نیست. لبخند می‌زند که بگوید عاشق است و عاشق هیچوقت خسته نمی‌شود. یکبار گفت: "اگر امروز هی بگین خسته این. حوصله ندارین و سستی کنین و بخوابین. یه روزی بیدار می‌شین و دلتون میخواد خسته نباشید. اما دیگه نمیشه. دیگه هیچکسی نیست که باهاش چای بخورین یا به درسی که می‌دین گوش کنه".

یکی از بچه ها دادزد دکتر میم خسته نباشید. میم دست کشید به ریشش و گفت:" همه فهمیدن؟" بعد گفت: "پس یه دورِ دیگه توپ مرور می‌کنیم. من که خسته نیستم؟ کی خستست؟ تو؟ تو که از اول تا آخر خواب بودی دخترم!" تخته را پاک کرد و از سر نوشت.

نباید دوستش داشته باشم؟ همیشه با حوصله من.

چلاندنی ها (۱۳)

۱۶ ارديبهشت ۹۵ ، ۱۷:۴۷
نویسنده : کازی وه

اولی- واااای سگ! من از سگ می‌ترسم. الان می‌خورمون!

دومی- نترس! اگه بیاد چنان می‌زنمش که صدا سگ بده...

نه فقط مال کارتونا نیست! نیست! نییییست!

۹ ارديبهشت ۹۵ ، ۲۲:۲۷
نویسنده : کازی وه

طول به طول هم دراز کشیده بودیم وسط پذیرایی و یک مستند کسل کننده و رخوت انگیز درباره لاک پشت ها می‌دیدیم. با چاشنی خمیازه های پیازی سالاد ظهر! 

ناغافل پرسیدم: "تو حرف های لاک پشتارو می‌فهمی؟"

بی حوصله گفت: "مگه لاک پشتا حرف می‌زنن؟"

گفتم: "اگه بزنن. تو زبونشونو می‌فهمی؟ اصلاَ تاحالا با یه لاک پشت حرف زدی؟"

گفت: "نه! که چی بشه؟"

گفتم: "همم... آخه میگن بچه ها زبون حیوونارو میفهمن!"

گفت: "چرت و پرته بابا!"

انگار دید سکوتم خیلی مرگبار است. چرخید سمتم و گفت: " این چیزا فقط مال تو کارتوناست. با واقعیت مواجه شو!"

خواستم بگویم نه نیست. من می‌فهمیدم. هنوزهم گاهی تمرین می‌کنم که زبانشان یادم نرود. که خب‌. نگفتم...

#چلاندنی واقعیت گرا

من نِ نمی تونم بگم!

۲۸ اسفند ۹۴ ، ۲۲:۵۰
نویسنده : کازی وه

هی می گفت "مینا اون و بده من، مینا اینکارو واسم کن، مینا من آب می خوام،مینا..." دست آخر رفت نشست روی مبل. مینا انگشتش رو برد بالا و روبهش گفت "ببین جوجه اسم من نیناس، نه مینا! نینا! نی نا!نِ، نِ!" چلاندنی دست به سینه نشست و چندبار تند تند مژه زد و گفت "من نِ نمیتونم بگم! تو مینایی، مییییینا!"

#چلاندنی ها

بی خانمان

۱۲ اسفند ۹۴ ، ۱۳:۴۹
نویسنده : کازی وه

+آبجی بی خانمان یعنی چی؟

-یعنی کسی که خونه نداره

+ خب این خوبه یا بد؟

- بستگی داره. بعضیا خونه شونُ رها می کنن، همه زندگیشونُ می ریزن تو یه کوله و میرن واسه خودشون تو کوچه و خیابون و این شهر و اون شهر زندگی می کنن. بعضیام هستن از اولش خونه ندارن و حسرتش به دلشون میمونه.

+ خب اگه اونایی که خونشونُ رها میکنن بدنش به اونایی که از اول خونه نداشتن بهتر نیست؟

-...

+ ها؟ نمیشه؟

- چرا. فکر کنم اینجوری کلی از مشکلای دنیا کم میشه.

#چلاندنی ها

بهترین راه اثبات بیشعور نبودن!

۷ اسفند ۹۴ ، ۱۸:۴۰
نویسنده : کازی وه

ماهان خواهرک را که یک متری از او بلندتر است گرفته بود به باد کتک که من به دادش رسیدم و از شکم گرفتمش و گفتم: "چیکار خواهرم داری؟"همونطور که تقلا می کرد و می خواست دوباره حمله ور شود گفت: "میخوام بش ثابت کنم من بیشعور نیستم!"

#چلاندنی ها

+گفتم فضای وبلاگستان را عوض کنم. از این 7 اسفند برهیم کمی. دوست داشتید یک چیزی بپرسید یا بگویید کمی گپ بزنیم :)

گفتگوی متمدن ها!

۴ اسفند ۹۴ ، ۱۱:۰۶
نویسنده : کازی وه

+ لالا لالا لالایی..

ـ من خوابم نمی آد!

پاهامو جمع می کنم + اوکی! نخواب!

- نع! خوابم می آدا...ولی...با این صداها که از خودت در میاری نمی تونم بخوابم

سعی می کنم نخندم + پس چه کنیم؟

- بیا بشینیم...مثل دوتا آدم متمدنِ با شعوووللل (دقیقا با تلفظ غلیظ لام) باهم صحبت کنیم تا خوابمون ببره!

+ مثلا چی بگیم؟

ـ هممم.... به نظرت خاله سارا دماغشو عمل کرده، تغییری هم کرده؟!

#چلاندنی ها

برف ندیدگان

۲۶ بهمن ۹۴ ، ۲۰:۵۰
نویسنده : کازی وه

#کادر

از وقتی راه افتادیم هی پرسید "کی می رسیم؟ کو برفا؟ کی می رسیم برف بازی کنیم؟ هنوز نرسیدیم؟"

گفتم "کارتون شرک رو دیدی؟"

گفت "معلومه که آره!"

گفتم "تو قسمت دومش وقتی دارن میرن خونه فیونا اینا خره هی میپرسه رسیدیم؟ هنوز نرسیدیم؟ پس کی میرسیم؟ مگه تو خر شرکی که انقدر سوال می پرسی؟"

ساکت شد.

من چشم هام رو ریز کردم تا دونه های ریز و سابیده برف رو که به شیشه جلو می خوردن ببینم که یکدفعه جیغ کشید "دیدم. دیییییدم.. اوناها! کوه رو نیگاااا! خودم دیدم... بررررررف!

تموم راه برگشتم مجبورمون کرد این آهنگ رو گوش بدیم:


#چلاندنی ها