پیش نوشت: موقع خواندن نظرات بعضی از دوستانم در پست قبل، احساس کردم کمی حرف همدیگر را نفهمیدیم. برای همین هم من تصمیم گرفتم این بار نظر شخصی ام را کامل تر و با جزییات بیشتر در قالب یک یادداشت بگویم. و منتظر بمانم تا هرکدام ازشما هم نظر خودش را زیر این یادداشت یا به صورت یک پست روی وبلاگش منتشر کند. یادمان نرود که ما روانشناس و جامعه شناس نیستیم و فقط نظر شخصی مان را میگوییم، قرار هم نیست دنیا را نجات دهیم. همین که گاهی خودمان را بریزیم روی دایره، همین که یاد بگیریم برای خودمان و با طرز فکر خودمان زندگی کنیم، همین که به کسی آسیب نرسانیم یک گوشه ماموریت رساندن دنیا به آخرش را گرفته ایم. پیشاپیش از اینکه ممکن است تعدد از من و از نظر من و من فکر میکنم موجب شود کمی حالتان بد شود معذرت میخواهم. شاید بهترین راه برای شخصی تر جلوه دادن دیدگاهم و نشان دادن اینکه قرار نیست حرف هایم را تحمیل کنم همین کلمات باشد.
با اینکه من از اقدام در شروع یک رابطه حرف زدم، جمله دختر و پسرش هم فرقی ندارد پاشنه گفتگو را چرخاند روی جنس دختر و ما را از اصل موضوع دور کرد. هرچند نگاه سنتی ما که بیشتر وقت ها یک سویه جنسیتی به خودش میگیرد سعی دارد همه چیز را از هم تفکیک کند، حتی جایی که لازم نیست. فکر میکنم اقدام کردن برای شروع یک رابطه یا فقط یک آشناتر شدن ساده نیاز به تفکیک جنسیتی نداشته باشد. چون بیشتر از آنکه به دختر و پسر بودن مربوط باشد بستگی به اعتماد به نفس و جرعت آدم ها در زدن حرف دلشان دارد. و اگر میخواهیم اعتماد به نفس و جسارت را هم از منظر جنسیتی نگاه کنیم باید بگویم خیلی بیشتر از آنکه به ذات ما ربط داشته باشد به تربیت ما مربوط است. تربیت شدن هم که علاوه بر نقش غیرقابل انکار خانواده و محیط در دگر تربیتی ما شامل یک بخش بزرگ درونی و خود تربیتی ست. اعم از میزان مطالعه، تجربه، زاویه دید و...
اما با همه این حرف ها چون دوستانم از دخترها و مشکلاتشان برای اقدام در شروع و بعضا ادامه رابطه گفته بودند میخواهم حرف هایم را در رابطه با جنس خودم ادامه بدهم. دخترهای زیادی هستند که با من درباره رابطه هایشان، عشق های ناکام و از دست رفته و حتی گاهی به دست نیاورده شان حرف میزنند و من میشنوم و میشنوم و میشنوم. بعد وقتی تنها میشوم مینشینم به تجزیه و تحلیل حرف هایشان و با خودم فکر میکنم ما دخترها چقدر همه چیز را سخت میگیریم. ما دخترها چرا حاضریم حصار تنهایی به دور خودمان بکشیم اما حرف دلمان را نزنیم؟ با اینکه نه قرار است به کسی آسیب بزنیم و نه کار اشتباهی کنیم. زندگی را به خودمان کوفت میکنیم تا مبادا سرزنش شویم و مورد خشم آدم هایی که سرعت تغییر دادن نظرشان به اندازه عوض کردن کانال های ماهواره از یوتل ست به هاتبرد است قرار نگیریم.
دوستی دارم که همیشه از تنهایی می نالد. از اینکه پسرهای مورد علاقه اش او را نمی بینند و او با این وضع محکوم است به تنهایی!. یکبار بین درددل هایش برایم از شخص مورد نظرش که از قضا دوستِ نزدیک من بود گفت. من ازش پرسیدم دوست دارد باهم آشنایشان کنم؟ گفت نه. اگر خودش بخواهد می آید سراغم! بهش گفتم اگر فکر میکند آن پسر علم غیب دارد که بفهمد همچین دختری توی دنیا وجود دارد که میخواهد باهاش آشنا شود، آن هم وقتی که تا به حال او را از نزدیک ندیده خیلی احمق است و دست از مسخره بازی بردارد و حالا چه عیبی دارد که من بگویم دوستی دارم که تنهاست و توهم که تنهایی، پس بیایید باهم آشنایتان کنم؟ و او گفت نه! و از غرور دخترانه اش(!) حرف زد، از اینکه تا بوده پسرها می افتادند دنبال دخترها! و بر عکس این کار ممکن است باعث شود طرف یک وقت بگوید تو اخی! چون تو اول آمدی طرفم. حرف هایش به نظر من درست نبود. حالا چرا؟
چون من فکر میکنم هیچ اشکالی ندارد که اگر من به عنوان یک آدم که از قضا دختر هم هستم بخواهم فاعل باشم و به خودم حق انتخاب بدهم. چون من فکر میکنم اقدام کردن با شروع کردن یک رابطه، ادامه دادن و تصمیم برای تمام شدن یا نشدنش تفاوت زیادی دارد. و این جا همان جاییست که خیلی از ما دخترها به اشتباه فکر میکنیم اگر قرار است با کسی آشنا شویم باید از همان اول تکلیف روز عروسی و ماه عسل و محل تولد بچه هایمان را مشخص کنیم و همین طرز تفکر به شدت آینده نگر ما باعث میشود طرف مقابلمان پیش از انکه بخواهد بیاید به فکر فرار کردن بیفتد! و الا فکر نمیکنم پسرها از اینکه بهشان بگویی ببخشید دوست دارم باهم بیشتر حرف بزنیم احساس کنند با دختر بی ارزش و نامناسبی طرف هستند. به نظر من نتیجه اینکه یک رابطه به کجا ختم میشود نه به اینکه چه کسی آن را شروع میکند بلکه به طرز رفتار آدم ها در مرحله شروع و ادامه رابطه بستگی دارد. و این جاست که تحمیل کردن و احساس مالکیت و رفتار نامناسب ما زهر خودش را می ریزد و رابطه سقط میشود.
نظر من، فکر من و تجربه من این است؛ من فاعلم. وقتی کسی را دوست داشته باشم و احساس کنم با آشنایی بیشتر رابطه خوبی ساخته میشود خودم اقدام میکنم. حالا یا با نشان دادن خودم، یا با پیشنهاد برای حرف زدن. ربطی هم به غرور ندارد. چون غرور برایم کاربرد مهم تری دارد، غرور برای من جایی معنا پیدا میکند که میخواهم از حق خودم در جامعه دفاع کنم، وقتی که نباید اجازه بدهم کسی تحقیرم کند، وقتی که نباید اجازه بدهم جامعه من را قربانی جنسیتم کند، جایی که نباید اجازه بدهم با نگاه ابزاری و از روی ظاهرم انتخاب و قضاوت شوم از غرورم استفاده میکنم. من فکر میکنم اقدام کردن هیچ ربطی به اینکه دختر هستیم یا پسر ندارد. چرا که اگر طرف مقابلم آدمی باشد که ذهنیتش درحد "نگاه! دختره خودش رو به ما انداخت " باشد، همان بهتر که ما از سه کیلومتری هم رد نشویم و پرمان هم به پر هم نخورد. بنابراین فکر نمیکنم رفتن و گفتن ببخشید، نظرتان درباره اینکه باهم بیشتر حرف بزنیم چیست؟ یا میشود باهم آشناتر شویم منافاتی با قوانین طبیعت(!) و غرور داشته باشد.
ضمنن بد نیست به این هم توجه داشته باشیم هر کاری در جهت عوض کردن این طرز فکر و شرایط برقراری رابطه عاطفی از سهم مردسالارانه جامعه کم خواهد کرد. چرا که وقتی پسری ببیند که دخترها دوست دارند برای خودشان انتخاب کنند و فاعل باشند و خودشان را برای گرفتن آنچه میخواهند محق بدانند کم کم یاد میگیرد طرز فکرش را عوض کند. و یادمان نرود که این اتفاق هرچقدر هم دور از ذهن و دشوار بیاید بازهم وظیفه ماست. چراکه در طول تاریخ اتفاقات زیادی افتاده که مردم هر دوره حتی خیالش را هم نمیکردند.
من درباره اقدام کردن حرف میزنم. چرا که گفتن از شروع و قرار گرفتن در یک رابطه میتواند به اندازه نجات دنیا از جنگ کار بزرگی باشد و من فکر میکنم شروع کردن از کارهای کوچک اقدام مناسب تریست.
تا نظر شما چه باشد!