بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

.

۱۰ آذر ۹۴ ، ۰۰:۰۷
نویسنده : کازی وه

من نقاشی می کنم. کتاب می خوانم. و گاه می نویسم. نقاشی وقت آدم ها را می خورد. مغز را خسته می کند. و جسم را از پا می اندازد. زهری ست دل پسند که به تریاق خودش اشاره ای می کند٬ و اطمینان می دهد. روی هم٬ بلایی ست. روز نقاشی می کنم و شب٬ اگر خستگی بگذارد٬ می خوانم یا می نویسم. شعر زیاد خوانده ام. ولی کم نوشته ام. شعر امریکا هرچه هست٬ میدانش فراخ است. و جرعت می دهد. آنچه در هنر این جا چشمگیر است٬ مسافت است٬ فضاست. در کارهای این جا جای حرکت و نفس کشیدن هست. ارزیابی بعد شروع می شود. فرهنگ امریکا از هرکجا که آب بخورد٬ چیزتازه ای درخور شناخت دارد.

ما بد بار آمده ایم. اروپا نشئه دیگری به ما داده است. به شیوه خاصی نگاه کرده ایم تا آنچه را آشناست ببینیم. پیش از ورود به موزه٬ Vermeer را در راه تماشاکرده ایم. به تماشای شکل گرفته ای خو گرفته ایم و در همان طرز تماشا تکان های دلپذیر داشته ایم. مشکل می شود از آن اهتزاز های شیرین که زاویه هایی از تمدن غرب در ما بیدار کرده است چشم پوشید. ولی در این جا باید سبکبار شد. باید به یک جور برهنگی رسید و شروع کرد. آن وقت خیلی چیزها دسترس آدم است. برای دیدن و جذب و رشد امکانات فراوان هست.

هنوز در سفرم/ سهراب سپهری/ نامه به شاهی/ نیویورک ۱۹۷۰

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی