بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

یک نظرخواهی

۳ بهمن ۹۴ ، ۱۳:۵۶
نویسنده : کازی وه

نظرتان درباره زندگی مجردی چیست؟

آیا شما میتوانید مستقل و تنهایی زندگی کنید؟ شرایطش را ندارید؟

فکر میکنید چه چیزی باعث میشود یک جوان از خانواده اش جدا شود و تنها زندگی کند؟

معایب و مزایایش چیست؟ 

کلا نظرتان چیست؟

+پست موقت است و نظرشما بسیار مهم. پس از همه رهگذران و عابران و دوستان و اقوام و درو همسایه خواهش میکنم نظرشان را بگویند. خلاصه اینکه همسایه ها یاری کنید دیگه :)

من که همین الان هم زندگی مجردی و خوابگاهی دارم. تمام هزینه های تحصیل و زندگیم رو خودم درمیارم. خیلی خوبه از لحاظ مالی. ولی از لحاظ عاطفی آدم همیشه نیاز به حامی و پشتیبان داره.
من که 18 سالمه :)
ولی چون از بچگی مستقل بودم ( یکمی زیادی مستقل بودم ) ترجیح میدم به محض کار پیدا کردن (که سال دیگه ست) تنها زندگی کنم :) و روی پای خودم بایستم :) مزایا : قدرت ! استقلال و فهمیدن حد توانایی آدم  ... معایت : تنهایی خب ! 
به نظر من اصلا نمیشه نسخه ی همگانی پیچید!
معایب و مزایای این موضوع برای هر فرد باید جداگانه بررسی بشه...
خب هرکس از جانب خودش میگه دیگه ؛)
همیشه زندگی مجردی رو دوست داشتم ولی به مزایاش فکر میکردم تا معایبش 
الانم کلی کامنت نوشتم و پاک کردم,  چون من اینقدر به خانوادم وابسته هستم دیدم معایبش تا مزایا بیشتر: | 
خودم رو میگم به شخصه که هیچ رقمه شرایطش رو ندارم، نه از نظر مالی و نه از نظر معنوی توانایی مستقل از خانواده زندگی کردن رو ندارم؛ به عنوان یه تجربه جدید و یه حال متفاوت و البته محک زدن خودم شدیداً علاقه دارم برای چند روز (نهایتاً یک هفته) مجردی روزگار بگذرونم؛ البته بحث تأهل (چه به شکل رسمی و چه ازدواج سفید) و خوابگاه و سربازی و مسافرت و امثالهم فرق داره و اصلاً ربطی به موضوع نداره؛ مزایا و معایب زیادی داره مثلاً از مزایاش بخوام بگم توانایی روی پای خود ایستادن و اتکا نکردن به بقیه اعضای خانواده است و از معایبش هم که خب ممکنه اتفاقاتی مغایر با فرهنگ و آداب و رسوم اون خانواده یا جامعه پیش بیاد که چون مشخصه، وارد جزییاتش نمیشم...
جدا شدن از خانواده سخته !
من تنها زندگی کردن رو دوسندارم !
چه تحت عنوان مجرد بودن...یا اینکه مثلا ازخانوادم جدا زندگی کنم...
البته یکی ازدوستای من آرزوشه از خانوادش جدا زندگی کنه
چون با خانوادش ،خیلی مساله دارن باهم!
وفکر میکنه تنها باشه ،راحت تر زندگی میکنه...

من زندگی مجردی رو دوست دارم از این لحاظ که آدم میتونه زندگیش رو با برنامه خودش بچینه و دیگه لازم نیست فرضا من شب تو تاریکی کد بزنم چون تو هر اتاق خونه یه نفر خوابه، یا وقتی گشنه م نیست غذا بخورم چون بقیه گشنه شونه یا هرچی. سختی هم داره البته، مثلا وقتی ده شب از دانشگاه میام شخصا باید نیمرو بپزم و نمیتونم انتظار داشته باشم یکی قابلمه غذا به دست منتظرم بوده باشه.
ولی خب فعلا شرایطش رو ندارم تنها بزی ام:دی
من کلا با این سبک زندگی مخالفم. دلایلشم زیاده. یعنی همه رو بگم؟! :)
منتظر خوندن نظرت هستیم :)
مخالفم با این نوع زندگی..
الان متاسفانه فرصت نوشتن دلایلم رو ندارم :)
خوشحال میشم هر وقت فرصت داشتی دلایلت رو بگی :)
من سبک زندگی مجردی رو به شکلی که تو فیلم ها و سریالهای آمریکایی مثل فرندز دیدم خیلی میپسندم. از یه سنی به بعد بنظرم دیگه نباید دست جلوی بابا دراز کرد واسه پول تو جیبی. اینکه مثلا پسره 26-7 ساله با پدرش قهر میکنه که فلان ماشین رو واسش نخریده خنده داره بنظرم. این شکل استقلال با هیچ چیز قابل قیاس نیست.

به شکل محدود و متفاوت تری این سبک زندگی رو تو خوابگاه تجربه کردم. البته برای من تغییر خیلی بزرگی بود. من میتونستم تو تهران تو یه خونه با برادرم زندگی کنم ولی ترجیح دادم تنهایی و استقلال رو تجربه کنم و خوابگاه رو انتخاب کردم.
درسش اینه که فرزندها از چهارده پونزده سالگی با کار کردن حتی چند ساعت در روز آشنا بشن، و بلافاصله بعد از دانشگاه و پیدا کردن کار، مستقل زندگی کنن تا برای زندگی مشترک آماده بشن. اینجوری کمترین اصطکاک با خانواده پیش میاد. 
این فرهنگ غالب کشورهای پیشرفته و توسعه یافتست. اونجا به کسی که 24 یا 25 سالشه و هنوز با پدر مادرش زندگی میکنه به یه چشم دیگه نگاه میشه!
البته که فرهنگ ما خیلی متفاوت هست، وابستگی ها بیشتره، فرصت های شغلی کمتره، ... خیلی چیزها متفاوته، ولی به نظرم ما هم باید به اون سمت بریم یواش یواش
من خیلی مخالف نــیستم
بنظرم علاوه بر اینکه به شخصـش بستگی زیادی داره ( روحیات هر فردی ) ب سن هم بشدت مربوطه و همچنین اخلاقای خانواده فرد
و همچنین یک سری شروط و خط قرمزهایی باید هر فردی واسه خودش بذاره ک احیانا خودشو در مظن اتهام مردم قرار نــده
ب طور مثال اگ یکی سن تجردش از حد مناسب خانواده بگذره و بازم مجرد باشه و خانواده بخوان با حرفای مختلف اذیتش بکنن ، بنظرم اگ روحیه اش خیلی با تنهایی مشکلی نـداره ، مستقل زندگی کنه خیلی بهتره
من خودم ب یکی از همکارام اصلا تنهایی زندگی کردن رو توصیه نــمیکنم و همش هم میگم نــه ، واسه تو نــهـ ... چون میدونم روحیه اش چقد اکتیو و شاده و واقعا با جدا زندگی کردن افسرده میشه
و یک آیتم دیگ اینکه فرد ببینه جنبه تنهایی زندگی کردن ُ داره ؟؟
ک نــشه جوری ک بعد از ی مدت تحــمل !! ِ تنهایی ب هر دست آویزی چنگ بزنه تا از این تنهایی خلاص بشه و از چاله بیوفته توی چاه !
:O
من یه جور عجیبی ام 
دوست دارم تو جمع تنها باشم:دی
خب
من جزو آدماییم که دوست دارم تنها زندگی کنم .
دلیلش هم اینه که به نظرم بعد از یه سنی پدر و مادر دیگه دلشون میخواد تنها باشن . دلشون میخواد واس خودشون زندگی کنن اما خب نمیشه ... چون بچه هاشون هنوز تو خونه ور دلشونن ... بعد همین جاهاست که پدر مادره خسته و عصبی میشن که این خستگیِ یا تو قالب جنگ و دعوا بروز می کنه یا تو قالب افسردگی و ناراحتی پدر و مادر !
از طرفیم آدما نیاز دارن به حس استقلال از یه جایی به بعد . نمیشه همیشه توی خونه ی پدر بود . مثلن دختری که 27-8 سالشه و نمیخواد ازدواج کنه خب تا ابد بمونه خونه ی پدریش ؟
بعد خونه ی پدری موندن براش توی فرهنگ ایران مصادفه با احترام به عقاید پدر و مادر ... و این یعنی اون دختر طفلی هیچ وقت نمی تونه سبک زندگی خودشو تجربه کنه .

اینا دلایل منه ... امیدوارم درست رونده باشم منظورو .

+نظر خودت چیه ؟
روحیه فردگرایی و اولویت های زندگیم باعث میشه که دلم بخواد مستقل باشم و تنها زندگی کنم. خانواده برام خیلی مهمه اما اولویت نیست. تنهایی زندگی کردن باعث میشه همه وقتت مال خودت باشه، توضیح و بازخواست هم درکار نیست. میتونی برای خودت محیطی که دوست داری رو فراهم کنی، کار کنی، کتاب بخونی، آشپزی کنی، دوستات رو دعوت کنی، مشکلاتت رو تنها حل کنی، هروقت دلت میخواد سفر بری و هر وقتم خواستی به خانواده ت سر بزنی. مهم تر از همه اینکه تلویزیون مال خودته:))
البته این نسخه رو برای همه نمیپیچم چون به نظرم بعضی هارو خانواده هم نمیتونه کنترل کنه چه برسه به اینکه بخوان تنها زندگی کنن یا اینکه استطاعتش رو ندارن بعد مثلا به باباشون میگن یه خونه بگیر برام مستقل شم! خب این چه استقلالیه؟ 
همونطور که تو و بقیه بچه ها گفتین هم خانواده های ایرانی هنوز اونطور که باید ازاین تصمیم( مخصوصا برای دخترها) استقبال نمیکنن. اما من فکر میکنم اگر دختری واقعا میخواد مستقل بشه باید خودش و تواناییاش رو نشون بده و برای کسب آزادیش تلاش مضاعف کنه!
بنظرم نسبیه، برای بعضیا خوبه و برای بعضیا بد. شاید سخت ترین قسمتش فشار عاطفیه که واقعا تحملش آسون نیست. مسئله ی مالی هم مطرحه.
مسلما کسی که مشکل مالی داره چندان نباید به فکر جایی غیراز خانه پدری باشه‌. یا باید توی پانسیون زندگی کنه یا دنبال همخونه بگرده.
فشار عاطفی هم بستگی به شخصیت و روحیات آدم ها داره به نظرم. 
منم با تو موافقم. نسبیه!
ببین من فک می کنم یه جوون هر چقدر هم بتونه زندگی مستقلی داشته باشه باید تو خونه پدر و مادرش زندگی کنه دلیل اصلی شم اینه ک پدر و مادر تنها کسانی هستن که بی منت و بی چشمداشت بهترین هارو واسه بچه هاشون می خوان حتی اگه پدر و مادر خوبی نباشن. کسی که دور از چشم پدر و مادرش باشه خیلی راحتتر از کسی ک زیر سایه پدر و مادرش هست به راه اشتباه کشیده میشه. ن اینکه فک کنی باید زور بالا سر کسی باشه تا دست از پا خطا نکنه نه ولی پدر و مادر میتونن با تذکرایی که میدن بچه شون به راهی که درسته هدایت کنن. در ضمن تنهایی از نظر من فساد میاره. اینارو ک میگم درک کردم که میگم. تنهایی شاید از دوست بد یا بهتر بگم از خانواده بد بهتر باشه ولی اگه دلیلی برای جدایی از خانواده نباشه دلیلی نداره ک خودشو گرفتار تنهایی کنه. و در نتها دلایل دیگه ای هم هست ک فک می کنم اونا دیگه قابل گفتن نیست. اینا دلایل من بود :))
من دوست دارم تا زمانى که ازدواج نکردم تنها زندگى کنم و فعلا هم به بهانه ى درس و دانشگاه مجوز این نوع زندگى کردن رو دارم...
دلایلم زیاده! من آدمیم که وقتى تنهام بازدهیم تو درس خوندن و کارام خیلى بالا میره... یه جورایى زندگیم نظم داره و از اینکه هیچ کس نمیتونه برنامه هام رو به هم بریزه خوشحالم!
با اینکه ارتباط خیلى خوبى با پدر و مادرم دارم ولى همین که یه هفته پیششون مى مونم حس مى کنم هم اونا و هم من نیاز داریم که جدا از هم زندگى کنیم... تا قبل ازاینکه ازشون جدا شم تو خیلى از مسائل خونه نظرم مهم بود ولى وقتى الان واسه تعطیلات میرم خونه حس میکنم چون به نبودنم عادت کردن گاهى نظر دادنم تو مسائلى که قبلا آزاد بودم راجع بهشون نظر بدم دخالت محسوب میشه! یا مثلا دید من به زندگى و جورى که راحتم زندگى کنم با دید پدر و مادرم متفاوته!
بدیش براى من اینه که گاهى بدجورى دلتنگ و کلافه میشم و دلم مى خواد دوروبرم شلوغ باشه! این جور مواقع یکى دو روز میرم خونه و دوباره دلم واسه زندگى مستقلم تنگ میشه!
ولى در کل تنهایى رو بیشتر دوست دارم و به نظرم اگه کسى تواناییش رو داره لزومى نداره تو قید و بند عقاید خانواده ش باشه.

میشه ازت بخوام ایمیلت رو برام بذاری؟ 
سلام. اول صمیمانه عذر میخوام بابت این تاخیر توی نظر دادن.
به نظر من باید آمادش باشی و بعد شروع کنی این زندگی رو.. ولی حالا کی میتونی آماده‌ای یا نه؟ نمیدونم!
تازه مجردی داریم تا مجردی. به نظر من زندگی خوابگاهی خیلی هم مجردی محسوب نمیشه چون همیشه دورت شلوغه و آدم هست و هرقدر هم که تو طول روز تنها باشی تهش شبا ( یا روزا ) موقع خواب ۴تا آدم دورت میبینی. حتی اگه تو اتاق هم تنها باشی به فاصله یه دیوار یه آدم هست که میتونی بری پیشش.
من خوابگاهی نیستم و هیچوقت نبودم. دوسال اول خوب بود مجردی.. حس آزادی! هر غلطی میخواستی میکردی دنیارو کشف میکردی، خودتو کشف میکردی. اما داستان از جایی پیش اومد که زندگی خواست چیزای جدید یادم بده،‌ و من تنها بودم.
درسته پول و اینها مهمن ولی اصلِ مشکل تنهاییه.. وقتایی میشه که داری با یه‌سری مسایل زندگی دست‌و‌پنجه نرم میکنی، حالا کی حوصله داره غذا درست کنه؟ جارو کنه؟ لباس بشوره؟ وقتایی که هرروز تنها ممکنه بخوابی و تنها بیدار شی... مشکل سکوت تو خونس!
ممکنه خیلیا همیشه خونشونو شلوغ کنن و پاتوق بشه یه‌جورایی خوبیای خودشو داره اما معمولا ۹۹٪ کل اون جمع به خلاف کشیده میشن. خونه‌ی اکثر دوستام اینجوریه زیاد دیدم. خلاف هم منظورم مشروب یا سیگار ساده نیست! بد تر!
خلاصه میدونی؟ مجردی خوبه و تنهایی بد! اگه بشه با کسی زندگی کرد دوست یا پارتنر یا هرچی و بدونید که اقلا تا ۳-۴ سالی رابطتون خوب خواهد بود مجردی چیز خوبیه خیلی هم خوبه. 
ولی تنهایی به معنی واقعی افتضاحه.
ممنون شاهین جان :)
آره تنهایی خیلی سخته...
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی