بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

سیستم عادت‌سازی من و مراقبت از خودم

۱۰ شهریور ۹۹ ، ۱۱:۲۷
نویسنده : کازی وه

پنج روزه که یک اپلیکیشن عادت‌سازی نصب کردم و سه تا پروژه کوچولو... نگیم پروژه! انگار خیلی گنده میشه... سه تا میکرواکشن برای خودم تعریف کردم: خوندن روزی یک صفحه کتاب، روزی پنج تا لغت جدید زبان و یک دقیقه مایندفولنس. شاید بخندین، شاید تعجب کنید، شاید هر چی اما واقعیتش اینه که روز اولی که می‌خواستم این کارها رو انجام بدم حتی فکر کردن بهش هم سخت بود. اما سعی کردم با محاسبات ریاضی برای خودم ساده‌ترش کنم. گفتم روزی یک صفحه کتاب (راجع به مغالطه‌های پرکاربرد) با سرعت خوندن من پنج تا هفت دقیقه، اگه حفظ کردن هر لغت سی ثانیه طول بکشه پنج‌تاش میشه دو و نیم دقیقه و با اون یک دقیقه مایندفولنس، حداقل هشت‌ دقیقه و نیم و حداکثر ده دقیقه و نیم طول می‌کشه تا این وظایف خطیر رو به پایان برسونم! یعنی در طول یک شبانه‌روز به طور متوسط من فقط شش هزارم وقتم رو صرف عادت‌سازی می‌کنم. اینجور سعی کردم مغزم رو قانع کنم که قرار نیست فعالیت زیادی داشته باشی که بابتش از همین الان بخوای اهمال‌کاری کنی. شاید بدونید یا شاید هم ندونید که مغز ما به صورت پیشفرض برای انجام کارهای سخت و طاقت‌فرسا که اغلب جذاب هم نیستن آب‌بندی نشده. یک راحت‌طلبی ‌‌ذاتی در وجود من هست که ترجیح می‌ده جای فعالیت کردن اون کار رو تصور کنه! به این ماجرا کمال‌گرایی رو هم اضافه کنید که بعد از این همه سال همچنان می‌تازونه. این میشه که من مدام تصمیم‌های کبری می‌گیرم، کاری از پیش نمی‌برم (چون ذهن و فیزیکم آماده نیست) و بیخیال می‌شم، احساس ناتوانی می‌کنم، احساس شکست می‌کنم، فکر می‌کنم خوب و کافی نیستم و دوباره کت مخصوص افسردگی رو تنم می‌کنم! همونطور که توی این دو ماه کت افسردگی رو آویزون کرده بودم روی جارختی و تماشاش می‌کردم. دیروز هم یک تست بک دادم و بهم گفت افسردگی خفیف دارم و این برای من که در یکسال گذشته حال نسبتا باثباتی رو تجربه کردم سیگنال هشدار بود. 

.

امروز روز پنجم بود و من دو تا از تمرین‌هام رو چهار روز و یکی رو هر پنج روز پیگیری کردم. هر بار که انجام دادم خودم رو تحسین کردم. اجازه ندادم والد درونم بیاد بالای سرم و بگه همین؟ برو ببین بچه‌های مردم روزی هشتصد دقیقه یوگا می‌کنند! به خودم فرصت این رو دادم که لحظه تیک‌زدن تمرین و حس شیرین به سرانجام رسوندن رو با تمام وجود بچشم. این دوپامینی که از روز سوم شروع به تشرح کرد کمکم کرد که بعد از دو ماه کمی لذت ببرم. البته یک نکته خیلی مهمی در مورد دوپامین هست که گفتنش خالی از لطف نیست. این روزها بیشترین میزان تشرح دوپامین توی بدن من وقتی بود که پای اینستاگرام، توئیتر و یوتیوب می‌گذروندم. و بعد از یک مدتی احساس کردم وقتی اکانتم رو لوگ اوت می‌کنم دیگه چیزی توجهم رو به خودش جلب نمی‌کنه، نمی‌تونم روی وظایفم تمرکز کنم، بی‌حوصله شدم و علائم اعتیاد هم دارم. اگه می‌خواین راجع به سازوکار دوپامین و نقشش در عادت‌های زندگی امروز رو بدونید یا این ویدئو انگلیسی رو ببینید یا این ویدئوی استرینگ‌کست که محتواش تقریبا با اولی یکیه. این شد که تصمیم به دیتاکس دوپامین مجدد گرفتم. اول AppBlock رو نصب کردم که دسترسی به موبایل و اپلیکیشن‌ها رو محدود به یک زمان خاصی کنم. اینجا هم می‌دونستم که با پاک کردن یکباره اپلیکیشن‌ها خیلی اذیت می‌شم و مغزم یک بهانه‌ای برای سرزدن بهشون پیدا می‌کنه. پس باز هم قدم کوچک‌تر رو انتخاب کردم. بعد از یکی دو روز -چون تجربه‌ش رو قبلا بارها داشتم این بار خیلی کم‌دردتر و سریع‌تر بود- میل به گشت‌وگذار در شبکه‌های اجتماعی از سرم افتاد. الان هم روزی یک یا نهایتا دو بار و هر بار حدود دو یا سه دقیقه سر می‌زنم و بعد هم اینستاگرام رو پاک می‌کنم که حرفی توش نباشه. اما توئیتر به خاطر ظاهر مینیمالیسی و یکپارچگی بیشتری که داره تو رو مجاب می‌کنه که حالا برو این هشتگ رو هم سرچ کن، این ترندم پیگیری کنی به جایی برنمی‌خوره که و اینه که همچنان نمی‌خوام نصبش کنم. 

.

در آخر اینکه بعد از یک ماه امروز تونستم با تمرکز بالا کار کنم. حواس‌پرتی و افکار نامربوط همیشه هستند و فقط با تمرین و صبر میشه کمترشون کرد. اما حال بهتر امروزم رو مدیون همون سه تمرینی‌ام که انجام دادنشون شش دهم درصد از وقتم رو هم نمی‌گیره.

انواع افسردگی دلایل افسردگی دیتاکس دوپامین عادت سازی میکرو اکشن

من حالا مشکلی با محدود کردن شبکه‌های اجتماعیم ندارم (قدرت خاصی در این زمینه دارم) من مشکل اصلیم زندگی واقعیمه که دلم می‌خواد به خیلی چیزاش فکر نکنم و دنبال خیلی مسائلش نرم اما خب...

راه‌حلی براش نداری راهنماییم کنی؟

خب باید ببینی چرا می‌خوای روی این مسائل چشم‌پوشی کنی. همیشه فرار کردن نیست و گاهی وقت‌ها زمان مواجهه باهاشون هنوز نرسیده. منم یه وقتایی حس میکنم ذهنم کلا راجع به یه سری مسائل بیزار شده بسکه فکر کرده یا بسکه نتیجه‌گیری تکراری کرده ولی من باز همون رفتار رو نشون دادم. اینجور وقت‌ها یه کم فاصله میگیرم از اون اتفاقات. یه کم زمان میدم بعد دوباره میشینم ریشه‌یابی می‌کنم که چی بود مشکلم و چرا به اینجا رسیدم. اگه بشه حتما میرم پیش مشاور و متخصص، از دوستام کمک می‌گیرم و اینترنت و کتاب‌. 
اما در نهایت سرکوب اون فکر و احساس هیچوقت به نفعم بوده. از یه جایی زده بیرون بالاخره.

من چقدر خوشم میاد که بچه های وبلاگ یه روحیه خاصی دارم که خیلی شبیه هم هست و خیلی سازنده

هم این متن رو حس میکنم به اونواع مختلف تو وبلاگها خوندم و هم خودم خوندن کلمه زبان و یوگا و خوندن کتاب رو امتحان کردم

آره همینطوره. یوگا واقعا ذهن رو آرامش میده.

من خیلی معذرت میخوام ولی شما یجوری راجب عادت سازی روزی یه صفحه کتاب خوندن حرف میزنی انگار داری شاخ غول میشکنی:|

خوبه والا:|

اگه دقت می‌کردی بحث کتاب خوندن یا یوگا نبود. عادت‌سازی به کمک گام‌های کوچیک بود. اسمش روشه؛ میکرواکشن. هدف اصلی کتابخون شدن یا باسواد شدن نیست اما نتیجه جانبی می‌تونه باشه. عادت کردن به منظم کتاب خوندنه. اینکه اگه یک روز صبح تا شب سر کار بودی، به بهانه مشغله کتاب رو کنار نذاری. ضمن اینکه می‌تونه بعد از ده روز اول بیشتر بشه. مثلا بشه روزی ۵ صفحه، ده روز سوم روزی ۱۰ صفحه و ده روز چهارم روزی ۲۰ صفحه و در عرض دو ماه تو می‌تونی روزی بیش از ۲۰ صفحه کتاب بخونی بدون اینکه فشار چندانی رو احساس کنی. البته اگه بعدش نیای بگی ایییییش روزی ۲۰ صفحه کتاب که چیزی نیست!

حالا یه چیز بامزه بگم!

من یه روزی اومدم بولت ژورنال برا خودم درست کنم بعد دیدم نظمی که ذهن خودم داره رو‌ هیچ دفتر دستک و‌اپلیکشینی نداره...بنظرم یه ذره از دهن منو بهت پیوند بزنم کلا بی نیاز از هر اپلیکیشنی میشی:))))

البته لزوما خوب نیست ولی پوینتش اینت حداقل به کارات میرسی:)))

بیا و یه لطفی در حق من بکن و جای ارتوپدی، جراحی بخون شاید با پیوند عضو تونستیم درستش کنیم :))

سلام. 

یادمه تو کانال یوتیوب better than yesterday برای جلوگیری از اهمال‌کاری یه راهی رو یاد داد به اسم قانون دو دقیقه.

اگه نیم ساعت ورزش رو نداشتی، فقط دو دقیقه ورزش کن

اگه نمی‌خواستی یه ربع بنویسی، فقط به اندازه دو دقیقه بنویس.

 

ما معمولا همینکه شروع می‌کنیم، بیشتر از دو دقیقه ادامه می‌دیم اما نکته اصلی اینه که حتی کامل هم نکنی اون یه ربع رو، باز هم نوشتی. باز هم منظم موندی و بالاخره هر روز شروع کردی.

 

 

دقیقا هدف همینه که گفتی. شاید هر روز سه ساعت رو آدم نتونه بذاره برای کاری اما دو دقیقه رو قطعا می‌تونه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی