دارم فکر میکنم فلانی هیچوقت آدم عوضیای نبوده، فقط با من عین عوضیها رفتار میکرده. یا بهمانی آدم خوبی نیست، فقط با من خوب رفتار میکند. دیدهام که هر دویشان در مواجهه با آدمهای دیگر چطور رفتار میکنند. به این فکر نمیکنم با هر کی هر جور رفتار کنی او هم با تو همانجور رفتار میکند یا به نگار که میگفت من با همه یک جور رفتار میکنم؛ شبیه خودم! این فکرها فقط بیشتر گیجم میکنند. عوضی بودن، بدجنس بودن، مهربان بودن، خوش رفتار بودن، حسود بودن، دروغگو بودن، صادق بودن... همه این ویژگی در آن واحد میتوانند در یک نفر باشند. وقتی به اطرافیانم دقت میکنم همین را میبینم. آدمها بنابر ضرورتشان یک نقابی میزنند. چیز بد و وحشتناکی هم نیست. احتمالا بدتر از انتظار کشیدن برای فرا رسیدن اتوپیای قیامت و تفکیک خیر و شر نیست. یک مثال لوس بزنم. به زبالهها فکر کنید! حتی زبالههای خشک و تر را هم نمیتوان کاملا از هم جدا کرد. هر کاری کنی یک پاکت آب پرتقال هنوز کمی خیس است. یا کنسرو ماهی همچنان چرب است! ما آدمها هم همینیم. هیچوقت یک چیز نیستیم. همیشه همه چیزیم. فقط زمانش فرق میکند.