بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

قصه رابطه ها(2)

۲ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۱
نویسنده : کازی وه

پیش نوشت: موقع خواندن نظرات بعضی از دوستانم در پست قبل، احساس کردم کمی حرف همدیگر را نفهمیدیم. برای همین هم من تصمیم گرفتم این بار نظر شخصی ام را کامل تر و با جزییات بیشتر در قالب یک یادداشت بگویم. و منتظر بمانم تا هرکدام ازشما هم نظر خودش را زیر این یادداشت یا به صورت یک پست روی وبلاگش منتشر کند. یادمان نرود که ما روانشناس و جامعه شناس نیستیم و فقط نظر شخصی مان را میگوییم، قرار هم نیست دنیا را نجات دهیم. همین که گاهی خودمان را بریزیم روی دایره، همین که یاد بگیریم برای خودمان و با طرز فکر خودمان زندگی کنیم، همین که به کسی آسیب نرسانیم یک گوشه ماموریت رساندن دنیا به آخرش را گرفته ایم. پیشاپیش از اینکه ممکن است تعدد از من و از نظر من و من فکر میکنم موجب شود کمی حالتان بد شود معذرت میخواهم. شاید بهترین راه برای شخصی تر جلوه دادن دیدگاهم و نشان دادن اینکه قرار نیست حرف هایم را تحمیل کنم همین کلمات باشد.

با اینکه من از اقدام در شروع یک رابطه حرف زدم، جمله دختر و پسرش هم فرقی ندارد پاشنه گفتگو را چرخاند روی جنس دختر و ما را از اصل موضوع دور کرد. هرچند نگاه سنتی ما که بیشتر وقت ها یک سویه جنسیتی به خودش میگیرد سعی دارد همه چیز را از هم تفکیک کند، حتی جایی که لازم نیست. فکر میکنم اقدام کردن برای شروع یک رابطه یا فقط یک آشناتر شدن ساده نیاز به تفکیک جنسیتی نداشته باشد. چون بیشتر از آنکه به دختر و پسر بودن مربوط باشد بستگی به اعتماد به نفس و جرعت آدم ها در زدن حرف دلشان دارد. و اگر میخواهیم اعتماد به نفس و جسارت را هم از منظر جنسیتی نگاه کنیم باید بگویم خیلی بیشتر از آنکه به ذات ما ربط داشته باشد به تربیت ما مربوط است. تربیت شدن هم که علاوه بر نقش غیرقابل انکار خانواده و محیط در دگر تربیتی ما شامل یک بخش بزرگ درونی و خود تربیتی ست. اعم از میزان مطالعه، تجربه، زاویه دید و...

اما با همه این حرف ها چون دوستانم از دخترها و مشکلاتشان برای اقدام در شروع و بعضا ادامه رابطه گفته بودند میخواهم حرف هایم را در رابطه با جنس خودم ادامه بدهم. دخترهای زیادی هستند که با من درباره رابطه هایشان، عشق های ناکام و از دست رفته و حتی گاهی به دست نیاورده شان حرف میزنند و من میشنوم و میشنوم و میشنوم. بعد وقتی تنها میشوم مینشینم به تجزیه و تحلیل حرف هایشان و با خودم فکر میکنم ما دخترها چقدر همه چیز را سخت میگیریم. ما دخترها چرا حاضریم حصار تنهایی به دور خودمان بکشیم اما حرف دلمان را نزنیم؟ با اینکه نه قرار است به کسی آسیب بزنیم و نه کار اشتباهی کنیم. زندگی را به خودمان کوفت میکنیم تا مبادا سرزنش شویم و مورد خشم آدم هایی که سرعت تغییر دادن نظرشان به اندازه عوض کردن کانال های ماهواره از یوتل ست به هاتبرد است قرار نگیریم.

دوستی دارم که همیشه از تنهایی می نالد. از اینکه پسرهای مورد علاقه اش او را نمی بینند و او با این وضع محکوم است به تنهایی!. یکبار بین درددل هایش برایم از شخص مورد نظرش که از قضا دوستِ نزدیک من بود گفت. من ازش پرسیدم دوست دارد باهم آشنایشان کنم؟ گفت نه. اگر خودش بخواهد می آید سراغم! بهش گفتم اگر فکر میکند آن پسر علم غیب دارد که بفهمد همچین دختری توی دنیا وجود دارد که میخواهد باهاش آشنا شود، آن هم وقتی که تا به حال او را از نزدیک ندیده خیلی احمق است و دست از مسخره بازی بردارد و حالا چه عیبی دارد که من بگویم دوستی دارم که تنهاست و توهم که تنهایی، پس بیایید باهم آشنایتان کنم؟ و او گفت نه! و از غرور دخترانه اش(!) حرف زد، از اینکه تا بوده پسرها می افتادند دنبال دخترها! و بر عکس این کار ممکن است باعث شود  طرف یک وقت بگوید تو اخی! چون تو اول آمدی طرفم. حرف هایش به نظر من درست نبود. حالا چرا؟

چون من فکر میکنم هیچ اشکالی ندارد که اگر من به عنوان یک آدم که از قضا دختر هم هستم بخواهم فاعل باشم و به خودم حق انتخاب بدهم. چون من فکر میکنم اقدام کردن با شروع کردن یک رابطه، ادامه دادن و تصمیم برای تمام شدن یا نشدنش تفاوت زیادی دارد. و این جا همان جاییست که خیلی از ما دخترها به اشتباه فکر میکنیم اگر قرار است با کسی آشنا شویم باید از همان اول تکلیف روز عروسی و ماه عسل و محل تولد بچه هایمان را مشخص کنیم و همین طرز تفکر به شدت آینده نگر ما باعث میشود طرف مقابلمان پیش از انکه بخواهد بیاید به فکر فرار کردن بیفتد! و الا فکر نمیکنم پسرها از اینکه بهشان بگویی ببخشید دوست دارم باهم بیشتر حرف بزنیم احساس کنند با دختر بی ارزش و نامناسبی طرف هستند. به نظر من نتیجه اینکه یک رابطه به کجا ختم میشود نه به اینکه چه کسی آن را شروع میکند بلکه به طرز رفتار آدم ها در مرحله شروع و ادامه رابطه بستگی دارد. و این جاست که تحمیل کردن و احساس مالکیت و رفتار نامناسب ما زهر خودش را می ریزد و رابطه سقط میشود.

نظر من، فکر من و تجربه من این است؛ من فاعلم. وقتی کسی را دوست داشته باشم و احساس کنم با آشنایی بیشتر رابطه خوبی ساخته میشود خودم اقدام میکنم. حالا یا با نشان دادن خودم، یا با پیشنهاد برای حرف زدن. ربطی هم به غرور ندارد. چون غرور برایم کاربرد مهم تری دارد، غرور برای من جایی معنا پیدا میکند که میخواهم از حق خودم در جامعه دفاع کنم، وقتی که نباید اجازه بدهم کسی تحقیرم کند، وقتی که نباید اجازه بدهم جامعه من را قربانی جنسیتم کند، جایی که نباید اجازه بدهم با نگاه ابزاری و از روی ظاهرم انتخاب و قضاوت شوم از غرورم استفاده میکنم. من فکر میکنم اقدام کردن هیچ ربطی به اینکه دختر هستیم یا پسر ندارد. چرا که اگر طرف مقابلم آدمی باشد که ذهنیتش درحد "نگاه! دختره خودش رو به ما انداخت " باشد، همان بهتر که ما از سه کیلومتری هم رد نشویم و پرمان هم به پر هم نخورد. بنابراین فکر نمیکنم رفتن و گفتن ببخشید، نظرتان درباره اینکه باهم بیشتر حرف بزنیم چیست؟ یا میشود باهم آشناتر شویم منافاتی با قوانین طبیعت(!) و غرور داشته باشد. 

ضمنن بد نیست به این هم توجه داشته باشیم هر کاری در جهت عوض کردن این طرز فکر و شرایط برقراری رابطه عاطفی از سهم مردسالارانه جامعه کم خواهد کرد. چرا که وقتی پسری ببیند که دخترها دوست دارند برای خودشان انتخاب کنند و فاعل باشند و خودشان را برای گرفتن آنچه میخواهند محق بدانند کم کم یاد میگیرد طرز فکرش را عوض کند. و یادمان نرود که این اتفاق هرچقدر هم دور از ذهن و دشوار بیاید بازهم وظیفه ماست. چراکه در طول تاریخ اتفاقات زیادی افتاده که مردم هر دوره حتی خیالش را هم نمیکردند.

من درباره اقدام کردن حرف میزنم. چرا که گفتن از شروع و قرار گرفتن در یک رابطه میتواند به اندازه نجات دنیا از جنگ کار بزرگی باشد و من فکر میکنم شروع کردن از کارهای کوچک اقدام مناسب تریست.

تا نظر شما چه باشد!

کامنت پست قبلیم بیشتر در جواب کامنتا بود تا اصل پست البته این پست منظورتون رو کاملا برام واضح کرد. موافقم خیلی زیاد. اما بین انتخاب کردن و ابراز علاقه تفاوت وجود داره. درمورد اینکه دخترها باید اعتماد به نفس داشته باشن، انتخاب کنن و درصورت لزوم پا پیش بزارن کاملا باهاتون موافقم
به نظرم نمیشه خیلی هم بدون درنظر جنسیت به قضیه نگاه کرد چون تفاوتای زیادی بین دختر و پسر وجود داره چه تفاوت های فیزیکی و روانی و چه فرهنگی و تربیتی برای همینه که بحث سوگیری جنسیتی پیدا کرد فکر نکنم نگاه سنتی باشه!
ما روانشناس و جامعه شناس نیستیم اما اگر نظر شخصیمون و سبک زندگیمون رو با توجه به این دو علم پیش ببریم، بیشتر سود میکنیم. 
سوگند، من به هیچ وجه منکر تفاوت های زن و مرد از نظر روانی نمیشم. چون در حال حاضر با آنچه که اینجا هستم اگر بگم این رو قبول ندارم به نظر خودم نادونی کردم. اما به نظر من خیلی وقت ها میشه از تفاوت های جنسیتی بهره مثبت برد و چرا وقتی میشه ازشون استفاده درست کرد بیایم به ابعاد منفیشون بپردازیم و زندگی رو برای خودمون سخت تر کنیم.
بنابراین من فکر میکنم نگاه جنسیتی به اقدام برای رابطه عاطفی به این شیوه ای که الان توی جامعه ما داره اتفاق میوفته یک نگاه سنتی ست. چون به جای اینکه به در حال توسعه بودن ما کمک کنه داره انتخاب های ما رو محدود و زندگی ما رو سخت میکنه.
ضمنن گفتم جامعه شناس و روان شناس نیستیم که نظر خودمون رو بدون هیچ ادعایی بگیم طوری که رنگ تحمیل نداشته باشه دوست خوبم. مثل گفتگوی من و شما که دارم ازش لذت میبرم :)
موافقم. شاید در بعضی جزئیات نظرم متفاوت باشه ولی با کلیت پست و حرفی که می زد موافق هستم. امیدوارم ما دخترها از این انفعال زجرآور که برای هردو جنس خسته کننده و آزاردهنده است دست بکشیم...
منم امیدوارم ؛)
ملت خیلی خوبن کلا
طرف داره رسما ازشون سوء استفاده میکنه، هیچ چیز مثبتی تو رابطه نمونده ولی حرف از غرور نمیزنن
ولی برا یه مسئله ساده یه دفعه غرور مهم میشه

یاد آهنگ "اما"ی سینا حجازی افتادم
اولی هول بود... :)))
بعضیامون خیلی هول ایم
به خدا خبر خاصی نیست!
دو روز با یکی حرف زدن که مترادف با عقد و ازدواج نیست
اگرم اشتباه باشه به نظرم قابل جبرانه و اثرات منفیش قابل رفع
ولی پشیمونی از این که چرا فلان کارو نکردم واقعا قابل جبران نیست...
خب یک چیزهایی هست که فقط اداش رو بلدیم دربیاریم، به محتویات و شرایطش چندان فکر نمیکنیم.
حرف حساب جواب نداره؛ حرفی ندارم بزنم جز تکرار حرفای کامنتم برای پست قبل به علاوه جوابم به سوالی که طرح کردی: ببین من اون زمان تنها بودم، تازه یه بحران خیلی سخت و سه ساله رو پشت سر گذاشته بودم (که هنوز حتی فکر کردن بهش هم آزارم میده) و «She» رو هم واقعاً دوست داشتم اما همون طوری که احتمالاً می‌دونی چون مشتری ما بود جرأت نداشتم حرفمو راحت بهش بزنم و حتماً باید اتفاقی میفتاد؛ که خب وقتی خودش جلو اومد، نه‌تنها احساس بدی نداشتم بلکه خوشحال هم شدم که کمکم کرد تا بتونم حرف دلمو بزنم...
خیلی هم عالی ؛)
امیدوارم اتفاقای خوب براتون بیفته رفیق جان :)
ایراد نظریه هاتون اینه که شما دنبال حقوق مساوی هستین
ولی اینو در نظر نمیگیرین که این دو جنس تفاوت های ساختاری و فکری هم دارن
مثلا من بیم بگم چرا باید دخترها ناز کنن و مردها نازشونو بکشن؟؟؟ از این به بعد مردها ناز کنن و دخترها ناز بکشن.چرا مردها  باید واسه دخترها فلان کارو بکنن. اونا همهمین اندازه بکنن و هزارتا از اون خواسته هایی که خودتون از جنس مرد دارین فکر کنین همونا از شما بخوان
این در ذات مرده که  کسی رو بدست بیاره. حالا شما بگو نه. بعدا از چند سال باز این خلا رو حس میکنه
من منکر این نیستم که دخترا زرنگ باشن خودشون رو نشون بدن ولی به شخصه همیشه دوست دارم خودم دنبال به دست آوردن دل یه دختر باشم. وقتی خودش عملا دل داده واسم جذاب نیست!
حتی تو غرب هم که بیشتر متمایله به چیزی که شما دوست داری فکر کنی باز هم اوضاع همینطوریه.اونجا هم بالای 90% مردها میرن برای شروع یک رابطه.توی فیلم ها هم دیدین احتمالا! نه به خاطر نوع طرز فکر. به خاطر چیزی که تو ذات هر مرد یا زنی هست!! تفاوت ساختاری. مثل لطیف تر بودن روحیات زن نسبت به مرد

اینو نه شما اولین باره میگی نه این جواب من اولین باره گفته میشه. همیشه خواست ما با واقعیتات مطابق نیست
واسه همین گفتم نظریتون بیشتر فانتزیه
راستش رو بخواین من همیشه حرف هایی مثل حرف های شما رو شنیدم و بازهم حرف های خودم رو تکرار کردم و بازهم همین هارو شنیدم و به این نتیجه رسیدم که هرچقدرم سعی کنیم موضوع رو برای هم باز کنیم حرف هم رو کمتر میفهمیم! چرا؟ چون اصلا طرز تفکر مشترک در این زمینه نداریم. چیزی که متوجه شدم اینه که زاویه دید من و شما خیلی باهم تفاوت داره. هیچ عیبی هم نداره! چون تاحالا هم شما با این طرز فکرت زندگی کردی و هم من! پس این بحث همین جا تمومه.
ضمنن لطفا موقع به کار بردن اعداد و قیدهاو... بد نیست کمی محتاط باشید. چون آماردادن به همین راحتی ها نیست(بالای ۹۰٪ رو نمیدونم از کجا آوردید) 
در آخر اینکه ما همواره در حال آموختن و پوست انداختنیم، خدارو چه دیدید شاید نظر من و شما دوسال دیگه ۱۸۰ درجه با این چه الان هست متفاوت باشه، شایدم نباشه!

من آدم مذهبی ای نیستم ولی همیشه سعی میکنم منطقی و با در نظر گرفتن همه جوانب به این قضایا نگاه کنم
شاید تجربه بهتر برای ما جواب بده
بد نیست اگر تجربه کردید بنویسید تا ما هم از تجربیاتتون استفاده کنیم:)
چیزهایی که گفتم رو تجربه کردم :)
درسته ک دخترا هم بد شدن و دیگ مث قبل نیست ک دیگ فقط پسرا بد باشن و حالا هم دخترای سواستفاده گر و خائن متاسفانه کم دیده نمیشه توی جامعه
ولی باااااز هم پسرا در این امر ( کلاه گذاشتن سر ِ دخترا و به عبارتی پیچوندنشون و سواستفاده ) پیش قدمن !
درسته ک هر تغییری باید از ی جایی شروع بشه ، ولی به چه قیمتی ؟
بعدم تغییری ک ارزشی داشته باشه ، ببین خودمون میدونیم ، خود ِ پسرا هم میدونن ؛ پسرا همین جوریش دنبال دست ب سر کردن دخترا و سواستفاده ازشونن ، دیگ چه برسه که یکی بخواد خودش بخواد پیش قدم بشه و به عبارتی عرضه کنه خودشو !!!
این طرز فکری که میگی اگ پسره همچین فکری کرد بهتره اصن از صد فرسخیش هم رد نـشد ، متاسفانه الآن طرز تفکر بیشتر پسرای جامعه ماست
بخوای نخوای ما در یک جامعه سنتی و معتقد ب اصول زندگی میکنیم ، در طول تاریخ هم کسایی ک اومدم با این جریان مخالفت کنن هم خیلی پشت سرشون حرف بوده ، هم خیلی مخالفت شده و طرد شدن ، و در آخر هم همین سنت هامون مونده ، نمیگم همه این مسائل سنتی درسته ولی خب بیشترش هم درست بوده ک موندگار شده
میدونم دارم پراکنده مینویسم و نتونستم منظورمو خوب منتقل کنم
ولی من علاوه بر اون غرور و ناز کردن دخترونه ، ب سواستفاده پسرا هم بشدت تاکید دارم ، و به نظرم اکثر پسرا این جنبه رو ندارن ...
پسر خوب هست ، پسر باجنبه هم هست ، ولی تشخیص این باجنبه بودن و اینکه طرف ارزش این ُ داره ک من کلی روی خودم فشار بیارم و بخوام برم بهش بگم ، از عهده اکثر دخترای جامعه ما خارجه
چون تشخیصا اشتباهه ، چون بدون ِ فکره ، چون بیشتر جذب جذبه های ظاهری ی پسر میشن بدون اینکه چیز دیگه ای از خصوصیات منفی اون پسر بدونن و حتی بخوان ک بدونن !!
من خودم دخترم ، و دارم میبینم دوستا و دخترای اطرافمو ، خیلی معذرت می خوام اول از خودم و بعد از بقیه دخترا ، گاهی دخترا اونقــدر خ.. میشن ک وقتی خود ِ طرف میاد همه جوره نامردی و پست فطرتیشو ثابت میکنه و نشون میده ، میبینی بازم اون دختر قبول نمیکنه و هی میخواد با دلایل مختلف توجیهش کنه ک نه اون پسر خوبه و فلان و فلان !! ...
بنظرم این کار چندان درست نیست و در اکثر موارد ب ریسک و خطر بزرگش نمی ارزه
حرف زیاد دارم ولی متاسفانه الآن ذهنم منظم نیست ک بخوام بگم
با عرض پوزش از کامنت طولانیم  : )
ممنون از نظرتون دوست عزیز.
این اولین کامنت منه اینجا، پس سلام! :)
دیدگاهتون خیلی به من شباهت داره. منم همیشه میگم درگیر برچسب "دختر سنگین" نشیم الکی و نذاریم دیگران به جای ما تصمیم بگیرن. سنگین بودن به این چیزا نیست که فرصت هامونو از دست بدیم بخاطر عقاید بی منطق.

سلام. قدمتون رو چشم :)
منم با شما موافقم. چون سنگین بودن یه کلیت ه و خیلی چیزها رو قربانی میکنه :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی