بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

کیسه‌های سیاه، آویزه‌ به دیوارها

۱۶ مهر ۹۵ ، ۲۱:۱۸
نویسنده : کازی وه

بهش گفتم دیگر نمی‌خواهم دنیا را تغییر بدهم. حتا هیچ تلاشی هم برای تحقق آن رویای کودکی‌ام که می‌خواستم جنگ و سیاهی و نفرت و بی‌سوادی را از زمین شوت کنم بیرون و از شرق تا غرب دنیا را ریسه‌های رنگی ببندم نخواهم کرد. بهش گفتم هر چقدر بچه‌تری، بزرگ‌بودن و سخت‌ممکن بودن اتفاق‌ها و کارها را جدی نمیگیری، با خودت می‌گویی بزرگ می‌شوم و هم‌قد دنیا بعد چه کارها که نمی‌کنم اما بد اینجاست که هر چقدر هم که بزرگ شوی به گرد پای گندگی مشکلات هم نمی‌رسی، آن‌ها هم هی بزرگ و بزرگ‌تر می‌شوند. انگار یک نفر نشسته پای یک تلمبه و کیسه‌‌های غم، جنگ، ناخوشی، تنهایی، نرسیدن و عزاداری را هی باد می‌کند؛ عاقبت هم یک روز منفجر می‌شوند و در پس دود و خاکستر این انفجار هیچ اثری از دنیا نیست.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی