بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

راهروی شادی!

۱۰ آذر ۹۴ ، ۱۹:۲۸
نویسنده : کازی وه

یک راهرو در خانه ماست که شاهراه اصلی محسوب می شود. یعنی شما هر کار بخواهید بکنید باید از آن جا بگذرید. عین همین فیلم های خیلی باکلاس سمت راستش یک کتابخانه و دیوار سمت چپش پوشیده از عکس است. با یک تفاوت خیلی کوچولو و خیلی جزیی! عکس های قاب شده روی دیوار راهرو٬ عکس های عکاسان معروف٬ آتلیه ای٬ شیک و پیک٬ و یا حتی بهترین عکس های ما نیستند. توی یکی از عکس ها چشم های بابا بسته است و مامان عینکی به اندازه کل صورتش زده و من با آن سبیل های ترسناکم اخم کرده ام٬ در یکی دیگر خواهرک سه ساله را در مهدکودک از خواب بیدار کرده اند و لباس عروس تنش کرده اند و رژ مالیده اند و با چشمانی پر از اشک فرستاده اند جلوی دوربین٬ یکی دوران مو سیخ سیخی برادر جان است که یک چیزی دارد می جود و دراز کشیده روی چمن ها و با یک حالت بی حال و بی حس و سستی روبرو را نگاه می کند٬ بعدی یک کربن ۱۲ ست که دستش را گذاشته روی شانه پدرش و روبروی دریا عکس گرفته و می گویند که من هستم! و عکس های دیگری که شرحشان در اینجا نمی گنجد چون عکاسی در آن حالات احتمالا خلاف قوانین حقوق بشر است. با این تفاسیر این عکس ها مسلماً جزیی از شات های اضافه دوربین هستند و باید پاک شوند. اما مادر مهربانم نه تنها دلش نیامده دورشان بیندازد بلکه قاب دور چوبی هم گرفته و میخ هم حرام کرده تا این نماد های باشکوه خانوادگی مان را بکوبد بر شاهراه و حتی مهمان ها را هم به تماشایشان دعوت کند و آن ها هم روبروی ما لبخند کج می زنند و لب و لوچه شان را جمع می کنند و می دانم پایشان را که از در میگذراند بیرون همراهانشان باید جمعشان کنند. جالب اینجاست وقتی از مامان میپرسی :"آخه چراااااا؟!" جواب می دهد:" عزیزم٬ آدم می بینه شاد میشه!روحیش عوض میشه٬ عکس خوبُ که همه دارن."

شیفته ی فلسفه ی مادرتون شدم!
:))
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی