بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

به مو می‌رسه اما پاره نمیشه

۱۰ آبان ۹۹ ، ۰۰:۵۹
نویسنده : کازی وه

یه وقت‌هایی هم هست که از کارم با همه وجود متنفرم. چند وقته فکر می‌کنم شاید دلیل اینکه دیگه نمی‌تونم داستان بنویسم یا وبلاگ‌نویسی کنم اینه که شغلم نوشتنه و ازش پول درمیارم. اینکه مجبورم طبق خواسته‌ها و قالب ذهنی یک نفر دیگه بنویسم عصبیم می‌کنه. با این وجود همه تلاشم رو می‌کنم تا خلاق باشم، تا خودم باشم. اما یه وقت‌هایی نمیشه چون یک موضوع پیچیده و سخت بهت میدن که اصلا تخصص تو نیست و اپسیلونی در موردش اطلاعات نداری و ازت انتظار دارن با یک چُسه دستمزد یک مقاله تخصصی و ناب در کوتاه‌ترین زمان ممکن براشون تولید کنی! یکی از دلایلی که به زعم من تولیدکننده محتوا، تعداد کثیری از سایت‌های ایرانی منبع قابل اعتمادی نیستند، همین کار غیرتخصصی و هردم‌بیل و کم‌ارزشه. کم‌ارزش به‌معنای یه چیزی بنویس بره چون بیشتر از فلان‌قدر بهت پول نمی‌دیم. این فلان‌قدر احتمالا براتون ناملموسه و باید مثال عددی زده بشه اما انقدر نرخ توی تولید محتوا متفاوته که آدم شاخ درمیاره و منم صرفا می‌خوام غر بزنم نه اینکه طرح مسئله کنم. طرح مسئله باشه برای یک روز دیگه. امروز روز جهانی بذارید من یه نمه غرغر کنمه!

خلاصه که دیگه حوصله این کار رو ندارم. یه وقت‌هایی مثل الان هم ازش متنفرم. کارم اونجور که دلم می‌خواد خودم و دیگران رو تحت‌تاثیر قرار نمیده. اینکه سه ساله دورکارم و اصلا تا حالا همکارهام رو ندیدم هم مزید بر علته. آدم دلش می‌خواد که یک میز کار داشته باشه با آدمایی که توی صنف خودشن رودرو همکلام بشه و ازشون یاد بگیره. تنهایی و دوری از همه سرعت رشد رو کند می‌کنه. مخصوصا وقتی خیلی جوونی و هنوز جا برای دوست‌بازی داری. قربون صدقه و گل‌ و استیکرهای پلاستیکی فضای مجازی احساساتت رو ارضا نمی‌کنه. من هیچ وقت به تولید محتوا توی ایران به عنوان یک شغل آینده‌دار برای خودم نگاه نکردم. اگرچه فکر می‌کنم تولید محتوا آینده همه کسب‌وکارهاست. اما شرایش برای من و اینجایی که هستم عذاب‌آوره. صرفا به عنوان منبع درآمد برای رسیدن به خواسته‌هام می‌تونم بهش نگاه کنم و اینه که من رو کفری می‌کنه. اینکه به‌خاطر نیازت به پول باید کاری رو بکنی که برات عذاب الهیه. برای همین هم باید تغییرش می‌دادم. چند هفته است کارآموزی رو توی یک شرکت به‌عنوان مهندس الکترونیک شروع کردم. کار دقیقا همون چیزیه که دوست دارم: حل مسئله و طراحی چیزی که نتیجه‌ش رو خیلی زود می‌تونم با چشم ببینم. و از اون مهم‌تر تعامل با آدم‌هایی شبیه به خودم یا بهتر بگم سروکله زدن باهاشون و تمرین کارگروهی، معاشرت در فضای کار و...

فکر می‌کنم همه چیز تغییر می‌کنه کم‌کم اما برای رسیدن به نقطه تغییر باید ادامه داد. برای همین علی‌رغم نفرتی که به تولید محتوا برای شرکت‌ها و سایت‌ها دارم باید برم سروقت مقاله‌م!

چه کار خوبی میکنی

من هم الان که درسم تموم شده و توش دارم کار میکنم (میکردم) می بینم که چقدر ازش متنفرم

که چقدر بهم استرس وارد میشه

الان میبینم اون موقعهای انتخاب رشته که میگفتن علاقه علاقه واقعا راس بوده

نه واقعا آدم تو ۱۸ سالگی نمی‌دونه چی دوست داره. به نظر من اون علاقه علاقه چرته. من قبل ورود به دانشگاه کار خبرنگاری و نویسندگی می‌کردم و بعدم که وارد تولید محتوا شدم با اینکه از بچگی عاشق نویسندگی بودم دچار فرسودگی شدم. حالا یک علت نداره و علتش هم فقط تصور اشتباه من نیست. رشته دانشگاهم رو که اصلا دوست نداشتم و ندارم و خدا شاهده من رو با کتک ۲۰ سالگی فرستادن دانشگاه اما بعدا متوجه شدم میشه ازش یه چیزایی کشید بیرون که من رو راضی کنه. این راضی بودن هم از لذت بردن و عشق کردن نمیاد از به چالش کشیدن میاد. اینم به معنای تصور اشتباه من از این رشته نیست. یک فاکتورهایی مثل رشد مغز و کنار گذاشتن گاردها موثره لابد.
 این همه حرف زدم اما تهش منظورم اینه که آدم توی هجده سالگی که هیچی توی ۲۴ سالگی که من هستم هم نمیدونه چی رو واقعا دوست داره و چی رو نداره. دست کم من نمی‌دونم :)
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی