بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

مجازی هستی یا حضوری فرقی نمی‌کنه، من غیبت می‌کنم!

۷ ارديبهشت ۹۹ ، ۰۲:۰۰
نویسنده : کازی وه

دیشب با مهرنوش می‌خندیدیم که من حتی سر کلاس مجازی هم غیبت می‌کنم و حاضر نیستم با موبایل هم آنلاین بشم. خدا وکیلی با موبایل خیلی سخته! خیلی جالبه که دقیقا ساعت‌هایی که کلاس دارم، ساعت خوابم هم می‌چرخه و با اون سکشن هماهنگ میشه. من انقدر دانشگاه نرو بودم که سال سوم، وقتی کارگاه رباتیک شرکت کردم خیلی از هم‌ورودی‌ها فکر می‌کردن ترم یکم و وقتی می‌گفتم اتفاقا منم فلان درس رو با شما دارم همشون شاخ درمیاوردن که ما اصلا تا حالا تو رو توی دانشکده که هیچی کل دانشگاه ندیدیم! خب من اون دو سال رو چی‌کار می‌کردم دقیقا؟ توی خوابگاه بودم. در حال کلنجار رفتن با خودم. بیشتر ساعت‌های روز و شب رو می‌خوابیدم. چون بدنم نیاز داشت و بقیه‌ش رو سعی می‌کردم فیلم ببینم یا بازی کنم. بعضی از درس‌هایی که خیلی سخت بود خوندشون رو هم شب امتحان حذف می‌کردم که همین ترم هفت بلای جونم شد و سر تک تک واحد‌ها، تمام روزهای ترم، تمام اون هفته‌های شلوغ، همه اون چهار ماه رو استرس کشیدم و قبل هر امتحانی تا نمره‌ش بیاد پنج شش سال پیر شدم. البته این خاصیت اون شرایط بود و من اصلا از خودم بابت اینکه درس‌ها رو حذف کرده بودم ناراحتم نبودم. چون اون روزها اولویتم این بود که سلامتی روانیم رو بدست بیارم و این با فشار آوردن روی خودم ممکن نبود. نیاز داشتم که تنها دغدغه‌م قرص‌هام، پروژه‌هایی که با پولشون می‌تونستم برم روانپزشک و فیلم و کتاب‌هایی که دوست داشتم بخونم و مردی که عاشقش شده بودم باشه. مردی که اتفاقا نقش موثری توی بهتر شدن حالم داشت. حالا امشب که دارم فایل‌های درس پیچیده ماشین‌های الکتریکی رو می‌بینم و نت بر‌می‌دارم که برای اولین بار، نه فقط در عصر کرونا که در کل دوران تحصیلم به موقع و آماده سر کلاس مجازی حاضر بشم یاد این افتادم که از ترم پنج، از صدقه سری ماه‌ها درمان با فلوکستین با روحیه خوب سر کلاس حاضر می‌شدم. چقدر هم برام سخت بود اما هر صبحی که بیدار می‌شدم سعی می‌کردم یک قدم کوچولو بردارم. الان هم جوگیر نشدم که برای تمام کلاس‌های این هفته همین برنامه رو بچینم و از شب قبل شروع کنم. از هفته‌ای دو تا کلاس شروع می‌کنم و سعی می‌کنم همه کلاس‌های هفته رو حاضر بشم. ببینم چه می‌کنم!

مجازی یا حضوری فرقی نمی‌کنه من سر کلاس می‌خوابم. 

درود خدایان بر تو!

احسنت بهت که حال ِ خوبت رو توی اولویت گذاشتی.

چاره دیگه‌ای نبود!

چرا اینقد دانشگاه فشار آوره ولی از بیرون مشخص نیست؟ :| من تا قبل اینکه دانشجو بشم اصلا متوجه نبودم چقدر سخته :| انگار همه چیز لذت بود تو دانشگاه مثلا و بسیار فان. حالا دارم شنا میکنم تو اقیانوس تکالیف و کلاسهای آفلاین یا آنلاین. و چقدر سخت شده فهمیدن. (بعضی وقتا البته) 

خوبیش اینه میتونی سرکلاس راحت بخوابی. دراز بکشی. خوشم میاد ازین حالت. ولی دیگه شوخی های سرکلاس و خندیدنارو نداریم، دورهمی‌ها رو نداریم و این واقعا غمگینه :"(

کلا دانشگاه به نظر من سخت نیست. من با همون روال تا آخرش می‌تونستم ادامه بدم اما چون مسیرم تغییر کرد باید معدلم بالا می‌شد. مجبور شدم یکم سخت بگیرم. 

اگه بخوای همون "معدل بالا" و اینارو، سخت میشه :)

البته بستگی به رشته هم داره. من تو کلاسای عمومی میبینم که کسایی که رشتشون مهندسی اینا نیست چقد تو کلاسای عمومی فعال ترن! اصلا خیلی عجیبه! 

آخه کلاس‌های عمومی که بیشتر جزعبلاته و بسته به دانشگاه سر هر کلاسی نمیشه گفتگو کرد. مثلا من تا حالا بحث به درد بخور که وسطش همه بهم نپرن و تیکه نندازن توی دانشگاهمون ندیدم. 
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی