بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

.

نویسنده : کازی وه

یکی برود بهش بگوید همان دختری که نامه هاش را می خواندی و دلش خوش بود به اینکه فقط می خوانی و به جهنم که جواب نمی دهی، از بس دو لپی غصه خورده دارد می ترکد. اصلا غصه ها رفتند توی رحمش، دست به دست هم دادند و جنین شدند. جنین نه ماهه ای که همین روزها زاییده می شود و چشم هاش و ابروهاش و موهاش و دست هاش شبیه من است و کلش از جنس غصه است. یکی برود بهش بگوید زودتر جوابم را بدهد، وگرنه عصبانی می شوم و آنقدر غصه می زایم که کل آب های جهان کفاف شستنش را ندهد و زودتر خشک شویم، که غصه ها پیچ و تاب بخورند دور درخت ها و سبزه ها و گل ها و خشکشان کنند و اکسیژنمان هم تمام شود، انقدر غصه تولید می کنم و می فرستم سمت هسته زمین که به نقطه جوش برسد، گوشته را آبِ آب کند و از درزها و شکاف ها خون زمین بریزد بیرون و همه را بمیراند و خودش هم زودتر بمیرد و من غصه هایم بمانیم و یک کهکشان غصه ای.

بهش بگویید زودتر جوابم را بدهد. فقط بگوید چطوری. نقطه هم بفرستت کافیست. یک خط بکشد توی نامه هم خوب است. نامه خالی هم راضی ام می کند. همین که بفهمم کسی را دارم که حرف هام را می شنود، حتی اگر بلافاصله پاره کند و بسوزاند و فراموش کند آرامم می کند. دنیایتان هم مالِ خودتان. نخواستیم!

کسی داوطلب نمی شود؟