بوسیدن پای اژدها

یادداشت‌های نیمه‌شخصی که به مرور زمان تکمیل می‌شوند

آواز گنجشککان در یک صبح کاملاً زیبای اردیبهشتی

۲۱ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۴۱
نویسنده : کازی وه

ای گنجشکی که امروز صبح کله من را به شکل چاه مستراح دیدی و موهای تازه از حمام درآمده و بوی خوب بده‌ و کمتر زن شانه من را مورد عنایت قرار دادی. آن‌ هم وقتی مقنعه‌ام را تا عرض پشانیم جلو کشیده بودم. تو فقط به من نه که به شعار زیبای حجاب محدودیت نیست، مصونیت است هم ریدی.

تربیت خانوادگیشون مشکل داشته شما ببخشش :دی باید با گنجشک ِ مادر یه صحبتی بکنیم در خصوص ِ تربیت ِ جوجه گنجشکاش
اونوقت لج می‌کنن رگبار میبندن بمون
باس کبابش کنی بخوریشون و این بی احترامی رو بر نتابی
:))
کبابش کنی و نخوریش حالش بیشتر گرفته میشه ها
حسود بوده
چشم دیدن نداشته که خوشبو شدی...
چطوری درخت؟ کم پیدا و سرسنگین و آسه برو آسه بیا؟
:))
می‌دونم چقد چندشت شده ولی عزیز جان کلی با این متنت خندیدم :)
حداقل به تو خوش گذشته :))
هوم
آسه میرم و میام...
؛)
یک بار یک کلاغ موقع روزنامه خواندن، همچین گلی زد به روزنامه... قشنگ وسط روزنامه شانس آوردم رو سرم نریخت...
آن بالا سمت چپ نوشته بودید با گربه ها حرف می زنید، یاد شخصیتِ رُمان "کافکا در کرانه" نوشته "هاروکی موراکامی افتادم، اسمش آقای "نا کاتا " بود و با گربه ها حرف میزد.
ناکاتا شخصیت مورد علاقم توی اون داستانه. هنوز صدایی که براش متصور میشدم تو ذهنمه.
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی